ثبت نقض حقوق بشر در ایران خاص سالهای اخیر نیست. شکنجههای ساواک در جریده بسیاری از نهادهای مدافع حقوق بشر ثبت است، و آن سالها توانسته بودند به دولت وقت در مواقع مختلف فشار بیاورند.
قربانیان حقوق بشر تنها چند روزنامهنگار و یا فعال سیاسی شناخته شده نیستند. منتهی تاثیر بسزای کسانی که قادر به بیان بهتر نابسامانیها باشند، باعث تلاش مراکز مختلف برای جذب آنها میشود. با این حال، برنامهریزی بعضی از مراکز همزمان با بازیهای سیاسی اندکی جای تامل دارد. هر طرح اینچنینی برای جذب مجدد بودجه به طور حتم باید به نتایجی برسد که لابیهای مختلف نیازمند آنها هستند. به عبارت دیگر، مطالعه روند اتفاقات سالهای اخیر در مورد عراق، و رسیدن به نتایجی که دلخواه گروهی خاص بوده است را نباید از نظر دور داشت.
با این حال، از یک سو میبینیم که فعالیت نهادهای آزاد و مستقل که از بودجه دولتها تغذیه نمیشوند، چقدر سخت و طاقتفرساست و افراد از جان و دل مایه میگذارند، و کمتر مخالف سیاسی تازه بیرون آمده از ایران همکار رسمیشان میشود! چون نان ندارد! غم نان را از یاد نبرید! کدام مخالف درد کشیده ای بدش می آید خانه گرم و نرمی داشته باشد و حقوق ثابتی در جیب؟ آیا این افراد آنقدر ثابتقدم هستند که بیاجر و تنها برای عشق به میهن با نهادهایی همکاری کنند که تاثیرشان چند برابر است و سودش صرفا نصیب میهن میشود و هممیهنان؟
معتقدم که هر انسان حق دارد از حد اکثر منابع موجود برای یک زندگی راحت، ولی سالم، بهرهمند شود. بحث من بر سر سالم بودنش است.
منتقدی بسیار عزیز به من می گفت که هر حرکتی که منجر به ثبت نقض حقوق بشر در ایران شود، پدیده بسیار مبارکی است و نباید آنرا با اتصال به "نو محافظهکاران" خراب کرد. با قسمت اول نظر ایشان موافقم، ولی روی قسمت دوم اندکی تامل میکنم. مطمئنا نو محافظهکاران عاشق چشم و ابروی ما نیستند. میزان بودجه اختصاصی آنها برای دفاع از حقوق قربانیان نژادی و قومی و ... در کشورهایی که منافعی برای آنها ندارد چقدر است؟ آیا توجه بیشتر به ایران دلایل دیگری ندارد؟
چیزی که برای من مساله است، تبدیل شدن نقض حقوق بشر به "نان" برای بعضیهاست. سوال اینجاست: اینان برای حفظ نان خود چه کارهایی خواهند کرد؟
ادامه دارد
توضیح اضافی: از کسی نام نخواهم برد، فقط برخی مصادیق را درج میکنم.