دیروز بعد از تمام شدن کارم نخوابیدم. سر کار هم کاریکاتور معاون خبرگزاری را که بازنشسته میشد کشیدم و مخفیانه به یکی از بر و بچههای شیفت صبح تحویل دادم...
ظهر با احمد رافت خبرنگار باسابقه ایرانی در ایتالیا قرار داشتم. خوشبختانه یک ساعت زودتر سر قرار رفتم! چون آنقدر هوا عالی بود که حیفم میآمد در آن فضا پیاده روی نکنم! آنقدر هم عکس انداختم که نزدیک بود دوربینم بترکد.
همراه با آقای رافت، میزبانش آقای پیامی را هم زیارت کردیم و کلی حال. در همان مدت دو ساعت به اندازه سالها حرف زدیم، و یکی
از روزهای بسیار خوب من بود. بعد از یک هفته کار وحشتناک و خسته کننده.بعدش برگشتم برای مهمانی بازنشستگی معاون خبرگزاری. چون اصالتا اسکاتلندی است، دامن سنتی به پا کرده بود و برایش هم یک نوازند نی-انبان خبر کرده بودند. اینقدر این مهمانی ساده با حال بود که حیفم آمد بعدش به سینما بروم، و همراهشان راهی رستوران شدم، اما به این امید که وسط کار بزنم بیرون.جالب بود که در کل مجموعه تنها دو نفر بودیم که آبمیوه خوردیم، بقیه هم آنچنان به جوک گفتن و مزه پرانی مشغول بودند که اگر نیمه خواب نبودم، حتما حتما چند تایی را مینوشتم.
ماجرای بامزه دیگر دیروز هم خریدن یک کلاه بود که وقتی به محل کار برگشتم، همکارانم یکی یکی امتحانش کردند و از بعضی ها عکس انداختم. قیافههای دیدنیشان را بییند...البته آنهایی که کلاه سرشان گذاشتم!
در ضمن، ماشالله یادتون نره بگین، فرصت کردید، "وان یکاد" بخونید لطفا،اسفند دود کردن هم باعث بهتر شدن بوی خانه میشود!