و باز هم ماجرای اعتبار
در طول سالهای ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴، تلاش بسیاری صورت گرفت تا عملکرد بسیاری از نیروهای چپ حکومتی فعال در دهه شصت که با آمدن تیم هاشمی، از قدرت برکنار مانده بودند، یا زیر سوال نرود و یا مسکوت بماند.
نتیجه این عمل، نامشخص شدن شناسنامه کاری بعضی از رهبران جبهه اصلاحات برای جوانترها بود. به عنوان مثال قرار گرفتن کسی مثل سید محمد خاتمی با آن سابقه متعادل در کنار محتشمیپور و خوئینیها که متهم به ریختن خون کسان بودند، چندان جالب به نظر نمیآمد. کسی هم چندان پیگیر سوابق نسبتا غیر دموکراتیک آقایان نمیشد.
مسکوت ماندن بسیاری از اتفاقات دهه شصت شاید بهترین راه بعضی از دوستان در حفظ وحدت مصنوعی این سالها بود، ولی ماه همیشه پشت ابر نمیماند.
متاسفانه نمی توانم نام کسانی را بیاورم که از ایشان برای بیوگرافیهای کاریکاتوری مقامات در حیات نو تحقیق کردهام، ولی نکات بیشماری وجود داشت که با مقایسه صحبتهای منابع مختلف، میتوانستم به درست بودن آنها اعتماد کنم.(۱)
به نظر من اعتبار یک جنبش سالم به عملکرد و سابقه رهبرانش است. کسی که تا دیروز قلع و قمع میکرد، امروز به صرف قرارگیری در یک جمع مقابل جناح راست، نمیتواند پرچم مردمسالاری در دست بگیرد و ادعای سالمسازی فضای سیاسی کشور را داشته باشد.
ای کاش رفاقت و رابطه بازی در جناح دوم خرداد کار را به جایی نمیکشاند که برای چند رای بیشتر تا به این حد به آب و آتش بزنند. اگر بخواهیم آینده بهتری را انتظار داشته باشیم، اندکی به سیاهه مدعیان توجه کنیم، هر چه سفیدتر و پاکتر، بهتر.
(۱)- از جمله اطلاعاتی در مورد سرمایهگذاریهای کسانی چون موسوی خوئینیهآ و بسیاری از کسان دیگر، روابط اقتصادی با گروههایی که ظاهرا از نظر سیاسی مخالف اصلاحطلبان هستند، معاملات کاغذ، جلسات تجاری مرتب، خروج سرمایه و ...