يک سوال: چرا کاريکاتور مراجع تقليد را نمیکشی؟ آيا اين دورويی و دوگانگی نيست؟ امضا محفوظ
جواب: هم بله و هم نه!با آنکه شاگرد خوبی برای گلآقا نبودهام، ولی بعضی حرفهايش را گوش خواهم کرد! او بنا به دلايلی که جمله مربوط به عدم ظرفيت لازم در زمانه فعلی بود، میگفت هنوز وقتش نرسيده است. توضيحات او آنقدر برايم مستدل بود که حالا حالاها به آن توصيه پايبند خواهم بود.
نکته ديگر آنکه انتظار ما از بالاتر رفتن میزان تحمل جهان اسلام به اين زودیها اندکی زيادی است! تا زمانی که حملات انتحاري، قبول هر حرفی بدون مطالعه، و به عبارتی شب بودن روز به صرف گفته شدن از سوی يک فقيه پذيرفتنی باشد، نمیتوان به اين راحتی هم خود را توی هچل انداخت و هم کاريکاتور را.کسانی که فقط انتظار دارند من نوعی کاری کنم که آنها میخواهند، تا وقتی با واقعيات حرفهای روبرو نشدهاند نمیتوانند متوجه حساسيتهای همکاران ساکن ايران شوند. يک اقدام احساسی و اشتباه من نوعی کافی است تا مثلا فلان همکارم در فلان روزنامه تحت فشار قرار گيرد. فکر میکنيد شوخی میکنم؟سال ۱۳۷۱، بعد از ماجرای مجله فاراد، تا مدتها جو ترس و لرز بر ما حاکم بود. سال ۱۳۷۲، بعد از تعطيلی ماهنامه همشهری و بازجويیهای پی در پی بعضی از بچهها، بايد میديديد چه وضعی بود. همان سال هم يکی از کاريکاتوريستها که نمی خواهد نامش برده شود چهار روز بازجويی شد.سال ۱۳۷۵ بعد کاريکاتوری که عليه کيهان کشيدم، به من توصيه اکيد شد که تهران را چند روزی ترک کنم، همشهری هم فتيله را مدتی پايين کشيد.در ماجرای قتلهای زنجيرهاي، اسعتفای وزير اطلاعات، تعطيلی روزنامه زن، کوی دانشگاه و... تند رفتيم(بخصوص من). به توصيهها عمل نشد. وقتی با پرونده خودم و ديگر همکارانم که حتی نمیدانند پرونده برایشان درست شده روبرو شدم، فهميدم يک من ماست چقدر کره دارد.روز اول آذر ۱۳۷۸، به خاطر يک کاريکاتور در سالگرد قتلهای زنجيرهاي، نزديک بود هم خودم جايی بروم که عرب نی انداخت، و هم تا مدتها به کاريکاتوريستهای ديگر فشار بياورند. خدا به حاجی زم خير دهاد که ضامن شد.بعد از ماجرای کاريکاتور استاد تمساح، بايد قيافه خيلی از همکاران باتجربهتر را میديديد...اگر فکر میکنيد که کشيدن هر کاريکاتور به همين راحتیهاست، و میتوانيد هر چه دلتان میخواهد بگوييد، خب شروع کنيد! شما که با اسم خودتان کاری نمیکنيد، يا مسووليتی نداريد، يا نمیخواهيد دچار دردسر بشويد، که کاملا قابل درک است. ولی بدانيد که هر حرفهای موازين بسيار پيچيده خودش را دارد، و احتمالا خيلی چيزها به فکر من و هماکرانم میرسد که نمیکشيم و مطرح نمیکنيم.به نظر من بقای کاريکاتور در ايران مهمتر از ارضا شدن احساست لحظهای من است. هر چند گاهی زيادی تند میروم.
هر کدام از ما تعريفي جداگانه از کاریکاتور مطبوعاتی داریم. هر کسی هم حق دارد انتظار بيشتری داشته باشد، ولی ماجرای وبلاگنويسی بی در و پيکر نيست که کسی اينجا چيزی بنويسد و فردا به فلان وبلاگنويس بيچاره در تهران گير بدهند. يک جاهايی هم مسووليت خوب چيزی است.