یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Monday, February 13, 2006
باز هم سوال، باز هم پاسخ
يک سوال: چرا کاريکاتور مراجع تقليد را نمی​کشی؟ آيا اين دورويی و دوگانگی نيست؟ امضا محفوظ

جواب: هم بله و هم نه!


با آنکه شاگرد خوبی برای گل​آقا نبوده​ام، ولی بعضی حرف​هايش را گوش خواهم کرد! او بنا به دلايلی که جمله مربوط به عدم ظرفيت لازم در زمانه فعلی بود، می​گفت هنوز وقتش نرسيده است. توضيحات او آنقدر برايم مستدل بود که حالا حالا​ها به آن توصيه پايبند خواهم بود.

نکته ديگر آنکه انتظار ما از بالاتر رفتن میزان تحمل جهان اسلام به اين زودی​ها اندکی زيادی است! تا زمانی که حملات انتحاري، قبول هر حرفی بدون مطالعه، و به عبارتی شب بودن روز به صرف گفته شدن از سوی يک فقيه پذيرفتنی باشد، نمی​توان به اين راحتی هم خود را توی هچل انداخت و هم کاريکاتور را.


کسانی که فقط انتظار دارند من نوعی کاری کنم که آنها می​خواهند، تا وقتی با واقعيات حرفه​ای روبرو نشده​اند نمی​توانند متوجه حساسيت​های همکاران ساکن ايران شوند. يک اقدام احساسی و اشتباه من نوعی کافی است تا مثلا فلان همکارم در فلان روزنامه تحت فشار قرار گيرد. فکر می​کنيد شوخی می​کنم؟

سال ۱۳۷۱، بعد از ماجرای مجله فاراد، تا مدت​ها جو ترس و لرز بر ما حاکم بود. سال ۱۳۷۲، بعد از تعطيلی ماهنامه همشهری و بازجويی​های پی در پی بعضی از بچه​ها، بايد می​ديديد چه وضعی بود. همان سال هم يکی از کاريکاتوريست​ها که نمی خواهد نامش برده شود چهار روز بازجويی شد.

سال ۱۳۷۵ بعد کاريکاتوری که عليه کيهان کشيدم، به من توصيه اکيد شد که تهران را چند روزی ترک کنم، همشهری هم فتيله را مدتی پايين کشيد.

در ماجرای قتل​های زنجيره​اي، اسعتفای وزير اطلاعات، تعطيلی روزنامه زن، کوی دانشگاه و... تند رفتيم(بخصوص من). به توصيه​ها عمل نشد. وقتی با پرونده خودم و ديگر همکارانم که حتی نمی​دانند پرونده برای​شان درست شده روبرو شدم، فهميدم يک من ماست چقدر کره دارد.

روز اول آذر ۱۳۷۸، به خاطر يک کاريکاتور در سالگرد قتل​های زنجيره​اي، نزديک بود هم خودم جايی بروم که عرب نی انداخت، و هم تا مدت​ها به کاريکاتوريست​های ديگر فشار بياورند. خدا به حاجی زم خير دهاد که ضامن شد.

بعد از ماجرای کاريکاتور استاد تمساح، بايد قيافه خيلی از همکاران باتجربه​تر را می​ديديد...

اگر فکر می​کنيد که کشيدن هر کاريکاتور به همين راحتی​هاست، و می​توانيد هر چه دلتان می​خواهد بگوييد، خب شروع کنيد! شما که با اسم خودتان کاری نمی​کنيد، يا مسووليتی نداريد، يا نمی​خواهيد دچار دردسر بشويد، که کاملا قابل درک است. ولی بدانيد که هر حرفه​ای موازين بسيار پيچيده خودش را دارد، و احتمالا خيلی چيزها به فکر من و هماکرانم می​رسد که نمی​کشيم و مطرح نمی​کنيم.

به نظر من بقای کاريکاتور در ايران مهم​تر از ارضا شدن احساست لحظه​ای من است. هر چند گاهی زيادی تند می​روم.
هر کدام از ما تعريفي جداگانه از کاریکاتور مطبوعاتی داریم. هر کسی هم حق دارد انتظار بيشتری داشته باشد، ولی ماجرای وبلاگ​نويسی بی در و پيکر نيست که کسی اينجا چيزی بنويسد و فردا به فلان وبلاگ​نويس بيچاره در تهران گير بدهند. يک جاهايی هم مسووليت خوب چيزی است.