يکی از دوستان(احتمالا با کمک خواهر محترمش!) نامهای نوشته پر از سوال! و شرط هم کرده که جواب را علنی بدهم. ما شرط و شروط نداريم! اما چون موضوع بر سر موضع است، میفرماييم! من هم سود استفاده کرده به چند تا مساله دیگر اشاره میکنم. به این میگویند پررویی!۱- بنده ضمن احترام به عقايد همه، شخصا از سلطنتطلبي(چه بیناموس و چه باناموس)، محافظهکاری سياسی(از نوع جمهوریخواه و غيره)، سازمان مجاهدين خلق(بطور کامل) و ...متنفرم. منتهی دليل نمیشود به اشخاص به خاطر عقايدشان بپرم! اگر رفتارشان آثار منفی بر روی مردم بگذارد، با کاريکاتور در خدمتشان هستم. شخصا به جمهوری و دموکراسی بدون پيشوند و پسوند ، معتقدم. در ضمن لطفا تفتیش عقیدهمان نفرمایید. همین را هم زیادی به عرضتان رساندیم!۲- بشدت از فعالیت سیاسی فراریام. فعالیتهای اجتماعی را دوست دارم، و فکر میکنم به عنوان يک روزنامهنگار طراح، موثرتر خواهم بود. از مسخره کردن سیاسیون هم بشدت لذت میبرم.۳- به حضورم در انتخابات شوراها به عنوان یک فعالیت اجتماعی نگاه میکردم، که متاسفانه هم نگاهم اشتباه بود و هم شرکتم و هم انتخابهایم. از تجربهاش بسیار آموختم، و باعث شد دید بازتری از احزاب و سازمانهای سیاسی ایران به دست بیاورم. به نظر من همهشان سر و ته یک کرباسچی هستند!(با عرض پوزش از محمد .ا. خواهرزاده محترم مش غلامحسین!).۴-اعتقاد دارم که روزنامهنگاری حرفه ای با فعالیت سیاسی متفاوت است. در کمال بیشرمی حرفهای بقیه را به هستههای مبارکم هم نمیگیرم.۵-به آزادی با رعايت حدود عرفی و ظرفيتهای اجتماعی معتقدم. اگر هم گاهی تندتر از موضع خود رفته باشم، مربوط به داغ شدن رگ سيدی در چهارشنبهها بوده است. ۶-چون از موسیقی خوشم میآيد، در وبلاگم میگذارم. منتهی آهنگهايی که دوست دارم را، کاری هم ندارم به اينکه بعضیها آنها را هسته ای بدانند، و برخی غير اخلاقی! لابد آوازهای مهديه تهران اخلاقی محسوب میشود! دست بردار اخوی!۷-عکس انجلينا را هم میگذارم تا بدانيد از ديدن چهرهاش شادان میشوم! چطور نسلهای قبلی ما با ديدن سوفيا لورن و کلوديا کارديناله و بريژيت باردو و ...طوریشان نشد، خب ما هم لابد طوریمان نمیشود! در ضمن بدانيد سليقه ما اينطوری است! فکر بد هم نکنيد، مال بد بيخ ريش برد پيت!( گربه دستش به گوشت نمیرسيد، میگفت بو میده!).۸- بر خلاف تصور، از فمينيستها و فمينيسم بدم نمیآيد، تا لحظهای که نگاه چپ به آقايان محترم نکردهاند. نگاه چپ به حقوق ما بکنند....چه کار به خواهرشان دارم...استغفرالله!۹-بنده از دولت کانادا يک سنت هم نگرفتهام و بر عکس در حال پرداخت منظم ماليات میباشم. هزينه مسافرت بنده به کانادا را يک انجمن کاريکاتوريستی پرداخت، منتهی پس از مدتی تسويه کرد، چون مجبور بودم اول بليط را خريداری کنم و بعدا پول بليط را به من دادند. اين مبلغ را هم در سال ۱۳۸۲ از سام خ. روزنامهنگار و همکار قرض کردم. که بعدها به او پرداختم. کار کردن در خشک شويي، حسابداری چند تا مغازه، فروختن کاريکاتور تبليغاتی سفارشی و نيز چند تا انيميشن کوتاه هم تا زمان آغاز به کار در خبرگزاری منبع درآمد من بوده است. دو سه تا هم کار سفارشی برای مراکز خبری کردهام. ۱۰- نمیگم تا جان مبارک از ... جنابعالی در برود!