امروز صبح یک دوچرخهسواری حسابی کردم، منتهی گمان کنم یکی از بچههای شیفت قبلی که همدیگر را نیم ساعت میبینیم، برای شوخی، کلاه و دستکشهایم را قایم کرده بود. در نتیجه امروز یخ زدم. با این همه اینقدر هوا تمیز و آفتابی بود که حیفم آمد عقده خود کم عکاس بینی ام را به حال خودش بگذارم. امروز صبح کنار دریاچه ۸ درجه زیر صفر بود با سوز منهای ۱۵ درجه. حالا بدون دستکش چه حالی میداد!
بعد هم رفتم کلی وسایل و زلم زیمبو برای دوچرخه نازنازی خریدم. بعد آمدم خانه که یک چرتی بزنم، تیلیف زنگ زد و یکی از دوستان کانادایی دنبال یک کاریکاتور میگشت، قول یک کاریکاتور جدید را به او دادم، آمدم پای لپتاپجان، کلی با دوستان چتیدیم...
در ضمن، خبر دارید که فعالان حقوق بشری ایرانی ساکن اروپا و آمریکا قرار است برای تقاضای اعزام یک ناظر در ژنو جمع شوند؟ خبرش را بعد از بیدار شدن از خواب عصرانه مینویسم...
خوش باشید!