یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Sunday, February 26, 2006
برای علی اکبر قاضی‌زاده
این چند وقت آنقدر درگیر کار بودم که نتوانستم درباره وضعیتی که برای یکی از روزنامه‌نگاران خوش‌نام پیش آمده حرفی بزنم.

سال ۷۳ بود، آقایی به گل‌آقا می‌آمد و با خدا بیامرز صابری جلسه می‌گذاشت، بعد هم هر از گاهی می‌آمد به تحریریه...سال ۷۴ بعد فوت سردبیر گل آقا، مدتی سیامک ظریفی سردبیر بود. روزی علی اکبر قاضی‌زاده آمد و به من پیشنهاد داد برای همکاری با روزنامه اخبار...عذر خواستم، ولی فردی دیگر را پیشنهاد کردم. نمی‌دانم یادش هست یا نه؟ آن روز کلی با سیآمک ظریفی بحث کردیم، درباره تفاوت کار روزنامه‌ای با کار گل‌آقا، و این که صابری بیخودی این دو را با هم یکی می‌داند...البته من مخالف دیدگاه صابری بودم.

زمان می‌گذشت، و ما همدیگر را در جاهای مختلف می‌دیدیم. می‌دانستم مدرس روزنامه‌نگاری است و بسیار خوش‌نام. سال ۷۶ که می‌خواستم با جامعه کار کنم و به خاطر وجود یک آدم تنه لش به نام ا.ر.د. کارهایم را پس گرفتم و آمدم بیرون، او را باز می‌دیدم. چقدر آرامش بخش بود.

وقتی کارم را با اخبار اقتصادی شروع کردم، گاهی از دست سوژه‌های آبکی سحرخیز به او پناه می‌بردم!
قرار بود هادی خامنه‌ای روزنامه‌ای به موازات حیات نو منتشر کند و او دبیر تحریریه‌اش می شد، به من زنگ زد و روز بعدش در دفتری در خیابان سهروردی بودیم...محمد قوچانی تازه آزاد شده هم بودش...نمی‌دانم چرا زیرآب روزنامه را زدند...

روزی یکی از شاگردهایش برایم گفت که سر کلاس در باره کاریکاتورهای بیوگرافی من در حیات نو بحث می‌کرده و نقدی مثبت گفته، اینقدر حال کردم که حد ندارد...نقد یک آدم حرفه‌ای صد شرف داشت به به و چه‌چه دیگران...

الان که می‌بینم این آدم حرفه ای و دوست داشتنی را دارند از تدریس منع می کنند، می‌فهمم چه می‌کشد. کسی که عاشق کارش بود، کسی که زیر و بم کار را می فهمید، مدرسی که خودش حرفه‌ای کار بوده...

ظلم شاخ و دم ندارد. الان پاکسازی را از نو شروع کرده اند. و آدم‌هایی حذف می‌شوند که پشتوانه‌ای قدرتمند ندارند.

روزگار بدی است استاد!