من یک منطق خیلی ضد روشنفکری دارم. معقدم کسی که به نزدیکترین کس خود راحت خیانت کند، میتواند به همه از جمله خودش خیانت کند و برای هر کارش هزار و یک توجیه بیاورد. بر پایه همین منطق به ظاهر احمقانه، میتوانم به افراد اعتماد پیدا کنم یا نسب به آنان بیاعتماد شوم.
اگر بگویم پول آمریکاییها(۸۵ میلیون!) بد است، و بعد که مرا به آمریکا راه ندادند شاید موقعیتی پیش بیاید، برای مشاوره به یک مرکز آنها در... بروم و بهانهای بازاری بیاورم که من اصلا کاری به محتوای کاری که میکنم ندارم و فقط به فلان قسمت کار می خواهم برسم و بعد برایم از همان پول اتاقی اجاره کنند، و بعد از همان پول هم ارتزاق کنم و بعد ...
بر پایه همین منطق که گفتم، بسیاری از مدعیان روشنفکری را دیدهام که چگونه مثل گربه مرتضیعلی همیشه روی چهارپای خود فرود آمدهاند و بهانه جدیدی میآورند.
مساله نفس انجام کار است. ممکن است تا پای کار هم بروی، ولی وجدانت یا اعتقادت تو را باز بدارد، ولی گاه میشود با دست پس بزنی و با پا پیش بکشی.
این روزها دارم چند تا از این خائنها را از راه دور 'مانیتور' میکنم، و متاسفانه هر چه بیشتر به این منطق "ضد روشنفکری"ام ایمان میآورم.
تکمله: معتقدم که انسان جایزالخطا است. مهم این است که اگر متوجه شد دارد ادعا یا اعتقادش را نقض می کند، پا پس میکشد یا نه؟ میخواهد سر چه کسی را کلاه بگذارد؟ خودش را یا مردم و مخاطبانش را؟ باز هم خواهم نوشت...انشالله
توضیح اضافی ۱: یکی از دوستان اکتیویست، الان تماس گرفت و گفت که این اکتیویست خیانت نکرده است.
توضیح اضافی ۲: من از اول گفتهام که معیار شخصی من است نه معیار عمومی. ودر ضمن ضد "روشنفکری" است!
توضیح اضافی ۳: هر کسی در انتخاب کار خود آزاد است. فحشا هم همیشه آزاد بوده است.