اول - الان دوست خوبی با من تماس گرفت که موهايش را در آسياب سفيد نکرده است. گفت که اميدوار است اطرافيان با توجه به سختی بسياری که گنجی کشيده از او نخواهند تا مدتی وارد دعواهای سياسی شود. او حق مطلب را ادا کرده و از اين بيشتر چه میتوان از او خواست. کوچکترين حرکت گنجی میتواند در حال حاضر باز همان آش و همان کاسه را برايش به ارمغان آورد و باز هم درد و رنج خانوادهاش.دوم - قهرمان بزرگ دیگر اين ماجرا همسر گنجی است. شيرزنی که کوتاه نيامد. از همسرش در همه لحظات حمايت کرد و الگو شد. همسر گنجی نمونه زنی است که من در میان مدعیان فمینیسم ایرانی ندیدهام. نه از زندانی بودن همسر سو استفاده کرد تا از فلان بنیاد و بهمان سازمان خارجی حقوق بگیرد و ...با همه سختیها ساخت و سوخت، در بسیاری از موارد او بود که تندتر از اکبر ابتکار عمل را در دست میگرفت. یک زن.سوم - لوث شدن مفهوم اصلاحطلبی و دولتی شدن آن مانع از آن نمیشود که اکبر را اصلاحطلب نخوانم! او کسی است که خواستار بهتر شدن است، خواستار اصلاح است. نه مانند خاتمی و مشارکتیها راضی به وضع موجود برای دمی ماندن. من معيار اصلاحطلبی را آن جماعت بيکار نمیدانم. هرچند میتوان اکبر را راديکال هم ناميد و پيشرو، ولی هر چه کرد به اميد بهتر شدن بود.