رضا نصری عزيز برايم نوشته:
"این لفظ اصلاح طلب "حکومتی" که مرتب به کار می بری اصولا یعنی چه؟
اصلاً از کجا وارد ادبیات سیاسی ایران شده ؟ (و صرفاً ایران، چون من در هیچ جای دیگه چنین اصطلاحی نشنیدم و نخواندم)
کجای دنیا سراغ داری که پروژه ی اصلاح طلبانه ای بدون حضور عده ای در دل حکومت دنبال شده باشه؟
اصلاً اصلاح طلب "غیر حکومتی" تعریفش چیه؟ یعنی هر شهروندی که طرفدار تغییر مثبت و اصلاح وضع موجود باشه؟ یا یعنی سمپات و طرفدار پروژه اصلاحاتی که عده ای از درون حکومت دنبال می کنند؟
به نظر تو کدام تعریف درسته؟
به نظر من بعضی از این اصطلاحاتی که بدون اینکه پایه علمی و اصولی داشته باشند ورد زبان ها شدند، بیش از هر چیزی بی خودی به یک امر مثیب بار منفی می بخشند و عده ای رو هم این وسط گمراه می کنند..."
اصلا بحث را پيچيده نمیکنم. کسی که جزوی از ساختار حکومت است، حکومتی است! و کسانی که به خاطر او و يا حمايتهايش توانسته اند پلههای ترقی را به سرعت طی کنند هم حکومتی خواهند بود. شما نمیتوانيد موسویخوئينیها و به تبع او جماعت مرکز تحقيقات استراتژيک را غير حکومتی بدانيد.
نکته ديگر، که البته جای بحث فراوانی هم دارد، نيت سنجی اين گروه است. آيا هدف مقدس آنان بهتر شدن وضع مردم بود يا بازگشت به قدرت با رنگ و بويی ديگر؟ میتوان گفت که همين تغيير مختصر هم به نفع مردم بوده که اصلا با آن مخالف نيستم، ولی مساله مورد نظر وجود تفاوت ميان کسانی است که میخواهند جزو حاکميت بمانند و بر طبق منطق آن رفتار کنند، يا کسانی که خارج از آن هستند و ممکن است حتی "خروج از حاکميت" کرده باشند.
دوست دارم عليرضا حقيقی که بر مبنای منطق قدرت مسائل را تحليل میکند در اين باب نظر بدهد. آيا اصلاحطلبان حکومتی با اصلاحطلبان خارج از دايره حاکميت يکی بودند؟ هزينهای که دو طرف پرداختند چقدر بود؟