از جمله مسائل دردناک برای کسانی که آرزوی بازگشت صلح و صفا به ایران را دارند، انتقاد از مدعیانی است که زود در باغ سبز نشان میدهند . وقتی جماعت ماجرای "رفراندوم" را مطرح کردند، هر کسی به آن گیری داد مرتجع و ضد آزادی معرفی شد. چرا؟
من مانده ام گروه هشت نفره برپایه کدام استدلال می توانست "رفراندوم" را به جمهوری اسلامی تحمیل کند؟ اصل حاکمیت بر پایه انتخاب و نظر عمومی بسیار مقدس است، ولی ابزارش چیست؟ چه راهی را پیش روی مردم میگذارند؟ چه تحلیل و راهبردی دارند؟ تنها پیشنهاد احتمالی آن گروه که الان بخشی از آنان حقوق بگیر مرکز مورد بحث در دانشگاه ییل هستند، استفاده از نفوذ ایالات متحده آمریکاست. منتهی به چه قیمتی؟
اگر مثلا به یکی دو نفر از آن گروه گیر بدهی و همه شاکی باشند که چرا سر به سر طرف گذاشتهای، میتوان پرسید که وقتی آن موجود محترم نمیتواند از پس یک یک آواره بر آید، چگونه میخواهد سیستم حکومتی که مستحکمتر از باور خیلی از ماهاست را به لرزه در آورد؟
***
خاتمی وقتی بت شد، شکست. وقتی جوانان آزادی خواه تمام امیدشان را در او میدیدند، که انسانی معمولی بود ولی در مدحاش گلوی خود را پاره میکردند، اصلاحات به بن بست رسید. خاتمی یک نمونه است. همه ما استعداد این بلیه را داریم! و اگر بادمان کنند، نمیخواهیم حجممان کاسته شود، فقط نمی دانیم که روزی این حجم مصنوعی ما را دچار چه دردسری خواهد کرد!