امروز دوست عزیزی هدایای گرانبهایی از آن سوی آبها آورده بود و چشمان مرا روشن کرد. کتاب محشری همآورد از مصاحبههای اوریانا فالاچی که عشق کردم. جای شما خالی کلی هم نشستیم بحث کردیم که اگر من دوچرخه سوار فزرتکی سردم نشده بود تا ساعتها ادامه پیدا میکرد، آخر با شورت وزرشی و یک پولاور ساده رفته بودم.
دوستداران حسین درخشان که خیلی ناراحتند که نتوانستهاند نامه او را بخوانند هی ایمیل میفرستند و میگویند هیچ چیزی نباید بالای
نامه او بیاید! آخرمن که تنبل نیستم! من گاهی روزی ۱۰ تا مطلب می نویسم! مگر شما خواهر مادر و غیره ندارید؟ خودش که لینک
داده، به قول خودش ۴۰ هزار خواننده وبلاگش هم هر روز که لینکهای او را دنبال میکنند، پس تا الان بایستی حد اقل ۱۲۰ هزار نفر مطلب را دیده باشند! حسین جان دمت گرم که به ما لینک دادی! ممنونتیم، شرمندهتیم به مولا! در ضمن ما با حسین دعوا نداریم. بیاید تورنتو هیچ کس هم راهش ندهد، خانه ما خانه اوست. تازه کلی میتوانم از او برای کاریکاتورهای بعدی ام طراحی کنم! البته میدانم حسین اینجا نمیآید...
این مشاور امور سکسولوژی کتاب ما هم رفته سفر! بابا کجایی؟ دو فصل کتاب به خاطر تو بیداستان مانده! البته اگر جلوی آن دهان غنچهایات را گرفته باشی مطلب را به بقیه لو نداده باشی که شک دارم!!!!