عجب روزی بود ديروز
جای
وينستون و
سحر خالي، ديروز از يکی از شبکههای تلويزيونی باحال آمدند خانه ما مصاحبه در باره کاريکاتورهايی که بوش و احمدینژاد را مشابه هم کشيده بودم. مصاحبه ۱۰ دقيقهای سه ساعت طول کشيد. هر وقت قرار شد نشانش بدهند خبرتان میکنم. ضرر بزرگ اين ماجرا اين بود که ديروز فقط سه ساعت خوابيدم. شب قبلش هم ۹ تا خبر خفن داشتم که هيچ نيرويی برايم نگذاشته بود.
خوشبختانه به خاطر فشار کار، يک همکار باحال هم به شيفت شب اضافه شده، فقط طفلکی هنوز نمیتواند خودش را با شرايط وحشتناک کار اين شيفت هماهنگ کند. اگر دوست دخترش بگذارد به کارش برسد!
اين رفقای ما میخواهند رابطه ما را با رفيق اسبق درست کنند، و میگويند تا ابد سکوت کنم و ...! شرمندهام. آزادی بیانم را فدای مصالحه نمیکنم. گمان نکنم دوست اسبق که ادعای آزادی بیان و روشنفکری و صفر و یک و ...دارد هم زیر بار برود.
فردا مهمان دوست عزيزی هستم که ۱۵ سال است او را نديدهام. تصادفا به خاطر نمايشگاه زير گنبد کبود فهميده بود من اين طرفها هستم و از طريق بر و بچهها توانستيم با هم تماس بگيريم.
ماه ارديبهشت زيبا ترين وقت برای شيرازگردی است. بوی بهار نارنج چنان مستت میکند که منتظری نيروي انتظامی به اتهام شرب خمر دستگيرت کند و ...با آنکه دلم کمتر برای تنبلستان تنگ میشود، ولی ارديبهشت ماه جلالی چيز ديگری است.
علی آقو، کاکو گاسم عکسوی باغ ارم تو بساطت باشه...ها؟
این ماجرای آزاد سازی ورود زنان به استادیوم از آن ماجراهای کلاهبردارانه است. احمدینژاد میدانسته واکنش روحانیون چه خواهد بود. با این همه به قول
مهدی جامی، تنها مقلدین این آیات عظام از ورود زنان به استادیومها فوتبال منع میشوند و لاغیر. خوب است آمار بگیرند این آقایان امروزه چقدر مقلد دارند؟