از بند 209 زندان اوين، متعلق به وزارت اطلاعات، جايی که از روز سهشنبه
مهرداد قاسمفر و مانا نيستانی در انفرادیهايش هستند، خبرهايی به گوش میرسد: اينکه برای اين دو روزنامهنگار قرار يکماههی بازداشت صادر شده و برخلاف چيزی که اعلام شده، هيچ قرار وثيقهای در کار نيست. اميدوارم روزهای بازجويی زود و خوب و آرام تمام شود و زود آزاد شوند؛ که اتهام واردشده به همکارانمان خيلی ناجوانمردانه است. هيچ کدام از اين دو همکار اهلِ دامنزدن به اختلافهای قومی نبوده و نيستند؛ که اگر بودند پيشتر و بيشتر اينگونه میکردند. پيشينهی کاریِ روشن هر دوی اينها در دسترس هست. آرشيو روزنامهها و نشريات که وجود دارند... برای اشتباهی هم که رخ داده، پوزش خواستهاند و خيلی سخت است پذيرفتنِ اينکه اين دو بايد پاسخگوی هر آنچه اتفاق افتاده باشند.
از
انجمن صنفی روزنامهنگاران تا کنون خبری نشده –امروز جلسه دارند و قرار است بيانيه بدهند- و نمیدانم
بيانيهی 300 امضايی روزنامهنگاران جايی چاپ شده و انعکاس مناسب پيدا کرده يا نه. [دوست دارم نامه را امضا کنم و اگر دير نيست و ايرادی ندارد، اسم نوشتهنشدهی من را هم پای نامه بخوانيد.]
خانوادههايشان را هم دريابيم که بعضی از حرفهای مسئولان، مثل
سخنرانی امروز احمدینژاد –روزنامهنگار برجستهی ما جاهل و وابسته است؟ واااای!-، نگرانشان میکند -و البته حق دارند. تا اينجا خودم را نگه داشتم که احساساتی ننويسم اما حالا که دارد دلم مثل سير و سرکه میجوشد، بگذاريد بگويم که انگار بیپناهتر از روزنامهنگاران، خودشان هستند! اگر قومهای ناراضی در کشور وجود دارند و نارضايتیهاشان عنان اختيارشان را بُريده، به خاطر تبعيضهايی است که سالها تحمل کردهاند و حالا جواب اين تبعيضها فشاری شده است بر روزنامهنگارانی که همواره با همين تبعيضها جنگيدهاند. همه چيز فرافکن شده. اين هم خودش تبعيضی است وحشتناک!
مانا برای تولدش آزاد میشود؟ خدا کند...
2.
دسترسی به اينترنت نداشتم چند روز –و زياد آنلاين نخواهم بود تا چند روز ديگر- و لابد عقب هستم از جريانها و اتفاقها. فقط بگويم کمپين استاديوم فعال است و دختران و پسرانی که همراه هستند و پايه، لطف میکنند ایميلی برايم بنويسند تا در تماس باشيم.
لینک