بعد از ظهر دوستی از آن سر اقیانوس اطلس زنگ زد و با هم گپ زدیم. انتقادهایی جدی بر بعضی از مطالبم داشت که بد هم نبود. قائل بر این بود که شخصیت حرفهای و زندگی افراد به هم ربطی ندارد، و اگر نظریهپردازی قشنگ مینویسد و تخصصی دارد و ...نباید به بقیه امورش کار داشت.
حرف من این بود که اگر کسی نتواند در محدوده خانهاش اعتماد کسی را جلب کند و متعهد بماند، چگونه میتوان در عرصه اجتماعی به او اعتماد کرد؟
به هر حال مسائلی که میگفت بیراه نبود و بدم نیامد که در مورد نکاتی که بقیه مسائل خصوصی مینامند، مدتی از دریچه چشم آنان نگاه کنم...درست عین اینکه نزدیکبین باشی و بخواهی عؤنک بقیه را ر چشم بگذاری با نمرهای متفاوت...در نتیجه هیچ نخواهی دید!
در ضمن گفت که میگویند اینکه نیکآهنگ در مورد امور مذهبی خودش می نویسد برای رفع مشکل است و ...من ماندهام در وبلاگ در مورد زندگی روزانه یا عادتهای اجتماعیات میتوانی بنویسی جز مثلا نماز یا روزه یا ...انگار نوشتن از دغدغههایت دست بردن بر درخت ممنوعهها باشد! در وبلاگت هر چیزی خودت دلت بخواهد ننویسی چون بقیه در موردت چنین فکر میکنند و چنان. خب فکر کنند!
در هر حال، هر از گاهی شندین نقد دوستان اهل فن هم بد نیست. لا اقل میدانی از روی شکم حرف نزده اند. مخلصشان هم هستیم!