الان داشتم نوشته يک ماه پيش
مسعود برجيان تنبل را در نقد وبلاگنويسان تنبل میخواندم!
چند نکته نسبتا جالب به نظرم آمد.
اولا، مگر قرار بود با وبلاگ نويسی کانديدای خاصی برنده شود؟ مگر از قبل تعيين شده بود که چون تعدادی از وبلاگنويسان طرفدار دکتر معين هستند، پس همه طرفدار او شدهاند؟ نه! مسالهای که هميشه در ذهن من بالا و پايين میرفته، حساسيت حکومت در دوران هاشمی رفسنجانی به نويسندگانی است که حتی تيراژ کتابهايشان به پای تعداد خوانندگان وبلاگها نمیرسد! اگر حتی شمارگان سه هزارتايی کتاب فلان نويسنده عضو کانون نويسندگان برای خيلی از ما نازل محسوب میشود، ولی گروه سعيد امامی همان را هم تحمل نمیکرد!
قرار نيست ما با رسانههايمان انقلاب کنيم! همين که بمینويسيم، میانديشيم، و ثابت میکنیم که هستيم، کافی است.
وقتی بحث تعدد وبلاگهای فارسی مطرح میشود، خودم را با ارقام عجيب و غريب نمیفريبم. وبلاگی که زنده است و نفس میکشد و خواننده دارد چند تاست؟ چند نفر به اين پايبندند که ياد بگيرند و آموزههای خود را در اختيار بقيه بگذارند؟ جدل کنند؟ تضارب آرا را زنده نگاه دارند و ...؟
در ضمن به مسعود تنبل هم خبر دهيد که وعظ بيخودی نکند و بعدش تنبلی!