یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Wednesday, June 21, 2006
کت شلواريه...
يادش بخير، تازه از ولايات متحده برگشته بوديم...سنه ۱۳۵۵...زمستان سرد تهران، هنوز فارسی​ام خراب بود(بدتر از الان!). بايد کلاس اول را امتحان می​دادم تا سر کلاس دوم بنشينم...همراه مادرم که می​رفتم بيرون، گيج بودم. يادم رفته بود "نمکی" کارش چيست. نمی​دانستم در ايران فروش سيار "کت و شلوار" داريم! يارو در خيابان راه می​رفت و فرياد می​کشيد، من هم هاج و واج مانده بودم که جریان چيست.

وقتی یک روز می​خواستیم برویم فروشگاه کورش، هر چه منتظر تاکسی ایستادیم، کسی نگه نداشت. تعجب می​کردم، چون تاکسی​های آمریکا ناز نمی​کردند، و مسیری را می​رفتند که مسافر می​گفت. نه آنکه اگر به مسیرشان بخورد...

نیم ساعت زیر برف شدید معطل ماندیم...من از فرط عصبانیت فریاد زدم: " تاکسی​های ایران خوک است!" آدم​های دیگری که مثل ما منتظر مانده بودند زدند زیر خنده! مادرم نمی​دانست بخندد یا خجالت بکشد! انگار علی​مردان​خان گندی زده که نمی​شود جمع و جورش کرد! حالا من با تعجب از مادرم می​پرسم مگر حرف بدی زده​ام؟

یک ماه طول کشید تا بفهمم که تا حد ممکن در ایران نباید کسی را مثل ولایات متحده به خوک تشبیه کرد، در ضمن می​توان راننده​های تاکسی را هم جمع بست...در عین حال بهتر است وسط خیابان فریاد نزد!