راستش برانکو ايوانکوويچ برای تيم ما در حد خودش خيلی تلاش کرده. يادمان باشد تيم قوی و پرامید ايران نتوانست در سال ۲۰۰۲ به بازیهای جام جهانی برسد. برانکو تيم ايران را در بازیهای آسيايی ۲۰۰۲ متحول کرد و جوانانی را به ما شناساند که بعضی جزو بهترينهای ايران هستند.
با اين همه فکر میکنم بزرگترين مشکل ما سازمان ورزش ماست! فدراسيون ماست، منطق ماست، پايه سست فوتبال ماست...
در چند سال اخير بسياری از تيمهای سرشناس شهرستانی امکان بهرهگيری از مربيان خارجی-اکثرا کرووات- را پيدا کردهاند. می توان درک کرد که به خاطر هزينه کمتر استخدام مربيان اروپای شرقي، حالاحالاها مجبوريم بسازيم و بسوزيم! خوبی اين واردات از کروواسی بيکار نماندن آقا رضای مترجم است!
البته تيم پاس با آوردن مربی ترک در دوسال گذشته کاری کرد که به نظر من بدهم نبود.
سازمان تيمهای ملی ما در ردههای مختلف مشکلات بزرگی دارد. عدم همکاری و همراهی مربيان باشگاهها با سرمربی تيم ملی نکته کمی نيست! به عبارت ديگر وقتی تيم ملی ما که بايد چکيده فوتبالمان باشد، اينقدر ناهماهنگ است، همهاش به خاطر وجود يک فرد نيست. به گلهايی که خوردهايم بيشتر توجه کنيد. به عنوان مثال گل آنگولا به ايران. فاصله زياد مدافعين از هم را به خوبی میشد ديد. کعبی کسی نبود که روی سر بازيکن آنگولا هد بزند. دفاعهای سرزن ما کجا بودند؟ آيا تيمهای مقابل ايران اين ضعف را میشناختند؟ فاصله بعضا زياد خط دفاع با خط ميانه در زمان ضد حملههای حريف تا کی قرار است بلای جان ما باشد؟ عدم ارتباط زنجيرهای خط ميانه و مهاجمين ما در بسياری از لحظهها مشهود نبود؟
قدرت بدنی تيم ما برای آسيا بد نيست. ولی در ميدانی جهانی نشان داديم که بعد از دقيقه هفتاد نمیتوانيم به راحتی کار کنيم. هر وقت ياد بازی ۱۲۰ دقيقهای برزيل و فرانسه سال ۱۹۸۶ میافتم، تنم میلرزد! تيم برزيل شايد از نظر تکنيک نفرات برتر از فرانسویها بود، ولی آن نسل بازيکنان فرانسوی هم تاکتيک سرشان میشد و هم قدرت خوبی داشتند. اینان ۱۲۰ دقیقه دویدند و برزیل را که یکی از امیدهای قهرمانی بود ناکام کردند. نسلی که خيلیهايشان در جام ۱۹۷۸ آرژانتين درخشيدند و در جام ۱۹۸۲ اسپانيا چهارم شدند. همانهايی که در ۱۹۸۴ قهرمان اروپا بودند. سالها طول کشيد تا جمعی مثل تيم ۱۹۹۸ گرد هم آيند...