یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Wednesday, June 28, 2006
در باب مهاجرت-۳
برای خيلی​ها، آمدن به خارج و امکان زندگی کردن در فضای فرنگ، همه آمال و آرزوی​شان است. به هر قيمت ممکن می​آيند و بعضا تلاش زيادی برای پاک کردن هويت خويش می​کنند. بارها با کسانی روبرو شده​ام که فقط از روی اجبار و ادبار خود را ايرانی خوانده​اند.

می​پذيرم که اختيار بيشتر در حوزه​های شخصی و عمومی عامل مهمی برای بسياری از کسانی است که ماندن در اينجا را بر اقامت دائم در وطن ارجح دانسته​اند. ولی هميشه خودم را يک ماهی آب شور می​بينم که در درياچه بزرگ آب​شيرين حبس شده. طبيعت من با اينجا نمی​خواند! اشتباه نکنيد! من از بسياری از امکانات اينجا سود می​برم، ولی اصالتا ايرانی هستم.

سه سال است که دلم برای دود و بوی گازوئيل اول صبح تهران تنگ شده. سه سال است هر شب و هر روز خواب کوچه پس کوچه​های تهران و شيراز و بم و فسا و ممسنی و ... را می​بينم. از آن طرف، سه سال است خواب بازجويی رهايم نمی​کند. بارها از ضربان بالای قلب از خواب پريده​ام و "ايندرال" لعنتی هم آرامش نمی​کند. سه سال است خواب دست​نوشته​های پيرمرد بازجويی شده را می​بينم که مجبورش کرده​اند عليه من و سيناو بقيه اعتراف کند.

من اسم اين آمدن را هرگز مهاجرت نمی​دانم. تبعيدی است از سر ناچاری. ولی اگر بخواهی تا ابد ننه من غريبم بازی در بياوری و آه و ناله کنی که نمی​شود! بايد بسازي، وگرنه می​سوزی!

اينجا مشکل اصلی روزهای اول تو اطمينان بی​دليل به هر کسی است که پای حرفت می​نشيند. و اگر مثل من اهل حرافی باشي، سفره دلت را باز می​کنی. وای به روزگارت! بعدها وقتی از زبان ديگران همان حرف​ها را با صدها تغيير به گوشت می​رسانند، پشتت يخ می​زند. اينجاست که اعتمادت به بسياری از دوستان کم می​شود.

در اينجا کسانی بوده​اند که با نهايت مهربانی کمکت کرده​اند و يارت بوده​​اند. کسانی که کوچک​ترين ادعايی ندارند، و تا ابد ممنون آنها خواهی بود. کسانی هم هستند که دستشان رسيده کمکت کنند، ولی زورشان آمده.

بهترين خاطراتم از کسانی است که تحمل دوری و غريبی را برايم راحت​تر کرده​اند، و بدترينش هم از شماتت کنندگان ابلهی است که فقط نمک بر زخمت پاشيده​اند.

ادامه دارد