سالها بايد بگذرد تا فراموش کنيم ماجرای کوی دانشگاه چه بود. فراموش خواهيم کرد بیعرضهگی و نامديری قوه مجريه و رئيس وقتش را که هم اصلاحات را به باد فنا داد و هم دودستی داشتهها را مقابل رقيب قربانی کرد.
باطبی بيشتر اين سالها را در بند بوده به خاطر عکسی ۱۵۰ پوندی که عکاسی به رويترز فروخت. فلان دانشجوی ساکن خوابگاه چشمش را از دست داد...عزت ابراهيم نژاد کشته شد،...آري، رقيب زد و درب و داغان کرد، ولی اين طرف چه کاره بود؟
اکبر محمدی را مثلا به اتهام همراه داشتن مواد منفجره در بند کردند؟ مثل بهرام نمازی حزب ملت که زور نداشت يک عصا را بلند کند و گفتند دسته بيل بين تظاهر کنندگان توزيع کرده...؟ تمام اين اتفاقات در دوران شکوهمند قاضیالقضاتی چه کسی پيش آمد؟ ...
میدانم طرفداران خاتمی خوششان نمیآيد نازکتر از گل ياس در باره او بخوانند و بشنوند، ولی آيا میتوانند کوتاهی خاتمی را در واقعه کوی دانشگاه و اتفاقات روزهای بعد از آن توجيه کنند؟ آيا آن روزي را به ياد میآورند که بسيجیها در چند ۱۰۰ متری وزارت کشور با قدرت و تحکم، دوربينهای خبرنگاران را میگرفتند و اندک تهديدی هم میکردند؟ وزارت کشور گشاد و بیخاصيت ما چه میتوانست بکند؟ وزيرش از رئيس جمهوری شل و ولتر بود.
اگر، اگر، اگر...اگر خاتمی خود جرات میکرد و ۱۹ تير به کوی دانشگاه میآمد، معلوم میشد اصلاحطلبان چند مرده حلاجاند. اگر آن روز ايستاده بود، شبه کودتای ۲۳ تير به نتيجه نمیرسيد. کار دادگاه عاملان کوی دانشگاه به ناکجا آباد نمیکشيد، باطبی و محمدیها زندانی نمیشدند، مجلس ششم اين همه ذليل نمیشد، و امروز نظامیها بر سر قدرت نبودند.
اکبر محمدی خودی نبود...برای جماعت اهميتی نداشت...خوش به حال هاشم آغاجری...خوش به حال کسانی که در هيات حاکمه رفيقی و ياری داشتند...
محمدی فراموش شده بود...نشده بود؟ مقايسه کنيد تعداد خبرهايی که در طول اين همه سال در بارهاش خواندهايد...حجم و اندازهاش را با اخبار بقيه مقايسه کنيد.
مشکل ما فراموشی است. آلزايمر زودرس رفورميستی...