صد سال سیاه است که دایم میشنویم مشروطه چنین بود و چنان، گمانم با این جامعه جالب انگیزناکمان، چند صد سال دیگر هم خواهیم شنید.
اگر به قول تاریخ دانان و تحلیلگران، نتیجه انحراف انقلاب مشروطه، سر برآوردن رضاخان بود، گمانم نتیجه "مشروعه"زداییاش در دراز مدت ایجاد حکومتی "شرعنما" و "نآمشروط" شده است.
فکر نمیکنم خالقان اولیه مشروطه خواهی آدمهای بیشرعی بوده باشند. ولی چه شد که بازی به نحوی رقم خورد که متشرعین در طول ۷۰ سال بازی را به نفع خود رقم زدند و نهایتا "شرع"ظاهری جانشین "شرط" قانونی گردید؟
شرع، واقعیت است، نمیتوان کتمانش کرد. کتمانش قدرت را به دست این طرف ماجرا داده. اتفاقی افتاده که پدران روشنفکر مشروطیت خوابش را هم نمیدیدند.
آری، مشروطیت مجلس شورا را هم با خود آورد، ولی چه شد که مثلا دولت کنونی، امثال مصدق را بیدین مینامد، بیآنکه به مردم بگوید رسالهدانشگاهی مصدق چه بوده؟ آیتالله کاشانی را نماد دفاع از حقوق مردم میخواند، بیآنکه نقش قدرت طلبانه و روابط پیچیده و رانتخواهی او را عیان کند.
مجلسی که نماینده متشرعی چون "مدرس" داشت، که اگر امروز زنده میبود، حتما خلع لباسش میکردند.
گمانم ما ملت متعادلی نیستیم و به این زودی نخواهیم شد. امروز اسم "اسلام" میآید، گروهی اسلاموفوب تنشان کهیر میزند و بالا میآورند. اسم "دموکراسی" مىآید، گروه مقابل راه زندان و بهشتزهرا را نشانت میدهند. ملت بیچاره هم که میخواهد بدون غصه نانش را بخورد، سر در برف کرده و میگوید فلان لق دو طرف.
حکومت مشروطه منحرف را دیدیم، حکومت مشروعه ظاهرگرا را هم دیدیم. آیا نفی دیدگاه مقابل کمکی به برقراری حکومت قانونی و عدالتخانهای کرد؟ آیا همهاش بر سر دیدگاه بود یا منافع و قدرت؟ و تنها دیدگاه را چماقی کردند برای حاکم شدن؟
نمیدانم!