جای شما خالی دیشب رفتیم مراسم شب شعر جوان"واژه".
آنقدر بعضی از اشعار جذاب و سکسی بود که آخرهای برنامه زوجهای متعددی که اندکی حشرالاسود شده بودند، سالن را به قصد انجام امر خیر ترک کردند.
رئیس جداییطلبان ادبی هم آنجا بود.
بعد از برنامه با بر و بکس رفتیم یک رستوران و حسابی شامیدیم. بعد هم که موقع برگشت در مترو، یک فروند حوری ایتالیایی غریب راست نشست جلوی ما و میخواست حرف بزند، که ما دیدیم اگر جلوی خودمان را نگیریم اسیر تاثیرات اشعار واژه خواهیم شد و خودمان را زدیم به خواب.
بعد از مدتها توانستم ۸ ساعت کامل بخوابم که اندکی به معجزه شباهت دارد.
دم ظهر هم نشستم هی با این نرم افزار ادیت صدا برای رادیو ور رفتم تا بالاخره توانستم یک قطعه ۶ دقیقهای را با حجم کم ضبط کنم. شاید فردا پس فردا...سال دیگر...آنرا بشنوید.
بعد از این موفقیت! خوابم گرفت و دو ساعتی چرت زدم...آخ از این تنبلی