دیشب مجموعا روی ۱۰ خبر کار کردم که سه تایش به زبان فرانسه بود! البته هیچ کاری با قواعد زبانیاش نداشتم، و ادیتور دیگری آنرا چک کرده بود، ولی برای فرستادن خبر، باید ده بار بالا و پایینش کنی که خطایی وجود نداشته باشد، و این پوست مرا کند. از سردرد مردم!
امروز عملا وقتی از سر کار بر میگشتم فقط ۱۰ دقیقه در طول ۹ ساعت استراحت کرده بودم. بعدش هم باید کار رادیو زمانه را پیاده میکردم. حالا در طول هفته فکر کرده بودم که برای آخر هفته یک جور خلمشنگ بازی در بیاورم و چند تا از اآهنگهای مورد علاقهام را دانلود کردم، بعدش که پرسیدم نحوه استفاده قانونی از آهنگها در رادیو چیست، کفم برید! باید هر از چند ثانیه یک بار روی آهنگ حرف میزدم.
مجبور شدم بالاخره تنبلی را کنار بگذارم و کار با "ادوب آدیشن" را بهتر یاد بگیرم، حالا با سردرد بخواهی صدای کلاغ در بیاوری و ... دیدم اگر امشب سر کار بروم اینقدر غلط و غلوط خواهم داشت که بهتر است یکی دیگر امشب جایم کار کند.
من آمار گندزدنهایم سر کار را دارم، تقریبا میدانم چه موقعی امکان خطای بیشتری هست، ولی وای به روزهایی که حواسم نیست...
راستش دلم برای وبلاگ خودم هم یک کمی تنگ شده بودها! این چند وقت که دارم روی وبلاگ "کلاغستون" کار میکنم باید حس جدیدی به آن بدهم که تا زمان روی غلتک افتادن حتما وقت زیادی خواهد گرفت.
میخواهم برایش هر روز حد اقل یک طرح بکشم، با قالبی متفاوت. ایجاد تفاوت هم به این راحتی نیست وقتی خیلی از چیزها برایت کلیشه میشود.
در ضمن امشب رفتم و کلی "واسونک" پیدا کردم و با صدای کلاغی خواندم! گمانم بد نباشد برای بعضی از تیتراژها کلاغستون از شعرهای بند تنبانی شیرازی استفاده کنم....قار قار
ببینیم خدا چه می خواهد.