یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Tuesday, September 05, 2006
محاکمه-۴
نيکان: خب، جونت بالا اومد؟
نيک​آهنگ: بازجو هم بازجوهای خانه امن! لا​اقل ادب داشتند! يادت رفته؟
نيکان: خب، برگرديم سر ماجرای مسائل شخصی...تو چيکار فلانی و بهمانی و بهمدانی داری؟
نيک​آهنگ: فلاني، وقتی می​خواد يک حرکت رو رهبری کنه، يا اينطور بشناسنش، می دونه که زير ذره​بينه، اگر خالی ببنده که ۴۰،۰۰۰ هزار بيننده داره، بايد دليل بياره. اگر بگه که در تهران دستگير شده و بازداشت و بازجويی و ... و سندی نياره، فايده نداره. خيلی از ماها بارها و بارها بازجويی شديم، ولی نمی​آيم رسما ادعا کنيم، چون دليلی برای اثباتش نداريم. وقتی برای افرادی در داخل طوری می​نويسه که ممکنه اونجا براشون پاپوش درست کنن، مسووله! وقتی پايبند به قولش نيست، مسووله، وقتی که خيلی راحت خيانت در امانت می کنه، مسووله! اونوقت تو می​آی يک بار مسيرش رو دنبال می​کنی. پيگيری خيلی ساده. به يک مدل می​رسی. به يک الگو، که بشدت تقليدی از کار ديگران هم هست. ديگرانی که پيرو ساختار مذهبی دگم بوده​اند و بعد ضد مذهب شده​اند. عدم پايبندي به هیچ چیز و هیچ کس، و استفاده ابزاری از همه افراد. تا اينجای کار بحثی هست؟
نيکان: ...
نيک​آهنگ: خود من هم مطمئنا اگر همون دست​بند نامرئی رو بردارم شايد از اون و الباقی بدتر بشم. ولی ترجيح می​دم تا عمر دارم دست خودمو بسته نگه دارم. اين هم انتخابمه، ايرادی داره؟
نيکان:...
نيک​آهنگ: من می​گم مسوولانه برخورد کردن عيب و ايرادی نداره، خود من هم اشتباه کردم چند بار. ولی دقت کن، از اول برو اون مطالب رو بخون، ببين، بعد حرف بزن، نه اينکه مثل خاله​زنک​ها یا دایی​مردک​ها بيافتی پشت تلفن و ورور کنی. بعدش بخوای اين ور و اونور بيافتی به زيراب زنی.
نيکان:.......
نيک​آهنگ: اشتباه من اين بوده که برای اثبات اين قضايا، احساست شخصی رو هم قاطی کردم. و در اين بين ممکنه کسی هم آسيب ديده باشه، از جمله مرمرو، که ناخواسته حرف​های من ناراحتش کرده.
نيکان: هرکی ...طوفان درو می​کنه....به قول استاد طلوع!
نيک​آهنگ: درسته!
نيکان: خب، می​بينم که نرم​تر شدی...
نيک​آهنگ: اشکال از شيرازی بودنه!
نيکان: در مورد بهمانی چی؟
نيک​آهنگ: بهماني، مورد جالبيه. اتفاقا دوست مشترکمون خيلی خيلی وارد قضيه شده بود و به من دقيقه به دقيقه و از خونه طرف يا زنگ می​زد و يا با چت اطلاع می​داد...گاهی هم تصادفا همزمان با اون وبلاگش رو آپديت می​کرد. بيداری با هم، خواب هم با هم، و الخ. من تنها بحثم سر اين بود با دوست مشترک عزيز اگر دفاع از حقوق زنان مهم هست، يکي از زنان هم زن اون طرفه که بی​خبر از همه جا رفته مسافرت. اگر ازدواج آزاد داشتن، بهترين کار اينه که به عيالش اطلاع بده، بعد بره با يارو بخوابه. اگر هم اين خلاف قواعد پلی​گامی و رابطه آزاده، پس اسم بقيه امور رو نذاره دفاع از حقوق سرکوب شده زنان. بعدا که عيال اون آقا اومد سر خونه زندگيش، و فهميد که آقای محترم از وجود اين دوست می​خواسته برای دک کردنش سو استفاده کنه، حالش گرفته شد. دوست مشترک ما هم هی می​گفت زنه فهميده، و ...چون اون حضرت آقا آدم تاثير گذاريه در مسائل مربوط به ايران، می​خواد سال​ها از اين راه نون بخوره، می​گم بهتره بيشتر مواظب باشه.
نيکان:...ولی زن اون آقا که بعدا از دوست مشترک تشکر کرد...
نيک​آهنگ: بله، خسته نباشيد گفت. حد اقل باعث شده بود اون آقا ديوارهای خونه رو سوراخ نکنه!
نيکان: کثافت!
نيک​آهنگ:الان هم می​گم که دوست مشترک در مشکلاتی که برای اون زن پيش اومده و منتهی به بيمارستانی شدن اخیرش شد، ناخواسته مسووله.
نيک​آهنگ: در مورد بهمدانی هم به خاطر هزار و يک دليل تفاوق کرديم که يک جا ختم بشه، اون توافق هم از نظر من محترمه.
نيکان؛ ،معامله کردی؟
نيک​آهنگ: نه! مثل دو تا مرد با هم حرف زديم، و به نتايجی هم رسيديم. اون نتايج برای هر دومون محترمه.
نيکان: خب حالا چی رسيد به تو احمق خاله زنک؟
نيک​آهنگ: بعدها پشيمون نيستم که نگفتم! منتهی می​گم روش رو اشتباهی انتخاب کردم.
نيکان: مدرکت چيه؟
نیک​آهنگ:خودت هم می​دوني، ولی من بی​شرف نيستم علنی​اش کنم.
نيکان: نه جون ما بی​سرف​تر از خودت هم کسی پيدا می​شه؟
نيک​آهنگ: فراوون!
ادامه دارد