اولا، بنده بشدت موافق همسنگ شدن ارث هستم. همسنگ بودن حق انتخاب، آزادی همسر در مسافرت به خارج، انتخاب شغل تا زمانی که به چارچوب خانوادگی آسيب نرساند، فرزند هم بايد حضانتش با مادر باشد، از چند زنی و پلیگامی هم بدم میآيد، زير بار فرهنگ صيغه هم نمیروم و ...
ما، فکر میکنم قوانين تا وقتی فقط به صورت شکلی اجرا شوند و تکامل نيابند، در جا خواهيم زد! اگر محور را حقوق بشر قرار دهيم، و اصول شرعی را هم از اين دريچه ترجمه کنيم، در نقاطی با هم در تضاد خواهند بود، در اينجا چرا حق را به اکثريت ندهيم و انتخاب را به آنان نسپاريم؟
به عنوان مثال، کسانی که در ايران شهروند درجه چندم محسوب میشوند، بايد همان حقوقی را داشته باشند که بقيه دارند، به عبارت ديگر همه بايد برابر باشند نه درجه بندی شده! اگر کسی بنا به انتخاب و گرايش شخصي، نخواهد با جنس مقابل باشد، و در عين حال، به حقوق کسی هم تجاوز نکند، چرا نبايد از برابری بهره کامل را ببرد؟
برای بعضی از شغلها نيز اکثريت متناسب با شرايط مکانی و زمانی قوانينی تعريف میکند. بنا به مصالح جامعه، کنترلش هم میکند. مثلا فحشا يک واقعيت است! حالا بخواهيم مدرن باشيم و بر اساس حق انتخاب در بارهاش صحبت کنيم، فکر میکنم نمیتوان منکرش شد. از قديم و نديم بوده. نقل است از آيتالله طالقانی که نبايد شهر نو را خراب میکردند. بايد همانجا سرجايش میماند. ٌشايد خيلی از سنتیها منکر اين مساله باشند، ولی واقعيت را که نمیتوان منکر بود؟ حالا بياييم از غربیها يک شبه جلو بزنيم که کار خراب می شود، پس شايد روزی روزگاری جامعه ايران با اين واقعيت کنار آمد.