من دلم امروز کباب شد برای اظهارات مظلومانه بعضیها که مرا دروغگو و مفتری و ... خوانده بودند. اصرار به اثبات ندارم، چون کارهای مهمتری هست مثل خوابیدن!
تنها به این اشاره میکنم که وقتی شیادی جویای نام گیسوان میبافد که من از قبل "دین" نان می خورم، اول بگوید کجا، کی، و به چه دلیل؟ از یکی از دوستان وبلاگنویس که بابت من دچار زحمت شده بود و در بازجویی به ضررهای گرایش دینی من و امثال من برای جمهوری اسلامی اشاره کرده بودند میتوانید بپرسید ... من هم در ایران بابت هر آنچه شما ریا، گرایش متعصبانه و ..و..و.. میخوانیدش در عذاب بودهام و هم در اینجا.
اگر برخلاف ادعاهای دموکراتیکتان تحمل گرایش مرا ندارید و آنرا قدرت می خوانید، توضیح دهید که در فضای آزاد وبلاگستان قدرت چیست؟
به قول دوستی مشترک، ارزش ندارد کسانی که میتوانند با کارشان فضای بازتری برای دوستان داخل ایران به ارمغان آورند، با لجنمال کردن یکدیگر هم اعتبار فضای وبلاگستان را از بین ببرند و هم وقت نازنین را صرف مزخرفات کنند. شاید مجموعه نقاط افتراق ما در صد کمی باشد، ولی مشترکاتمان بیشتر. من به نوبه خود از ایجاد تنش ابلهانه در مواردی پشیمانم. این از من، ولی اگر کسی بخواهد امتحان کند که در افتادن با آدم تنهایی مثل من چه لذتی دارد، اول وقت قبلی بگیرد تا مزاحم بقیه نشویم.
بروم به کارم برسم که مثل بقیه برای نان در آوردن مجبور به بیکاری و بیعاری نیستم!
زیاده عرضی نیست!
توضیح اضافه: چون شخصیتی که قرار است عنتر داستان مزرعه حیوانات باشد، اندکی نوشخوار کرده، و دیده فحش دادن به من شاید بازدید کنندههایش را بالا ببرد، برای سوزاندن بخش پسینش به او لینک نمیدهم! به هر صورت عنتر عزیز سوژه جالبی است، خوش بگذرد! به امید روزی که شاخه ژیگولوها و نازگولوهای مشارکت هم برای ایشان راهاندازی شود.