یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Monday, September 18, 2006
يادش بخير
پدربزرگم دوستی داشت که هر وقت خرما و رطب همراه چای تعارفش می​کردم، می​گفت "رطب خورده منع رطب کی کند"...بعدها داستان را گمانم در يکی از کتاب​ها"قصه​های خوب برای بچه​های خوب" خواندم. اگر درست يادم باشد، مادری نزد پيامبر می​آيد تا از رسول خدا بخواهد فرزندش را از خوردن رطب منع کند. پيامبر هم همان​موقع داشته رطب می​خورده، و به زن می​گويد روزی ديگر بيا...

فردايش پيامبر به قولش عمل می کند و به کودک می​گويد اينقدر رطب نخور و به حرف مادرت گوش بده!...به قول معروف اگرت می​خواهيم کسی را نصيحت کنيم و يا به قول جماعت، امر به معروف، لا​اقل ترک کننده آن عمل بوده باشيم!

به عنوان مثال من یکی نمی​توانم به کسی بگویم دید نزند! چون خودم از چشم چرانان درجه یک عالم هستم. باورتان نمی​شود؟ ۵۰۰ گرم وزنتان زیاد شود یا کم، اگر صدایم در نیامد؟ فکر کردید منظورم آقایان است؟ عمرا! فقط در مورد خانم​​ها می​گویم! حال بگویید از کجا فهمیده​ام؟ هه هه هه!

یا بگویم لاس خشکه نزنید؟ من خودم ادبیات لاس خشکه اختراع می​کنم، آنوقت بیایم بقیه را منع کنم؟ غلط​های زیادی!

حالا دولت می​خواهد ستاد​های امر به معروف و نهی از منکر را در ادارات راه​اندازی کند. خاطره بد سال​های ۶۰ دوباره زنده می شود! يعنی روز از نو روزی از نو... دولت می​خواهد ملت را ارشاد کند. ياد آن وزير ارشاد کننده در سال ۶۱ بخير که در حال ارشاد يک بانويی که دوپايش در طرفين حاج​آقا مستقر شده بود گير افتاد...از همان تاريخ به "ارشاد" می​گويند "گايدنس"!