این مساله بسیار ساده است و به ۱۲۰ روز اقامت اجباری در یک اتاق تنها نیاز دارد و هر از گاهی هم که از غذای آنجا خوشتان نمیآید، اندکی دلتان برای دستپخت عیال تنگ میشود و شروع میکنید در همان جا
نوشتن یادداشتهایی که بعد از آزادی بتدریج منتشر خواهید کرد.
اصولا پی بردن به خطا بر دو نوع است. یکی اجباری، و دیگری اختیاری. نوع اختیارش را کاری نداریم ولی نوع اجباریاش نیز بر چند نوع است. از نوع هوشمندانه مدل جهانبگلو، و غیر هوشمندانه مدل موسویخوئینی.
در مدل هوشمندانه، یک عالمه اتهام را متوجهتان میکنند، هم قبول میکنید و هم چند تا رویش میگذارید، اتفاقی هم برایتان نمیافتد جز اندکی کاهش وزن.
در نوع غیر هوشمندانه، تا سالهای سال باید کابوس ببینید، و مدتها باید دکترتان روی کله مبارکتان کار کند تا بفهمد علت از دست رفتن بخشی از حافظهتان چیست. در این نوع، شما آنقدر کله خراب هستید که زیر بار اتهامات نمیروید. به قول زیدآبادی، طرف مقابل سر لج میافتد که روی شما را کم کند.
در هر حال، نوع هوشمندانه بسیار بهتر از نوع غیر هوشمندانه است. چون آخر سر وقتی به شما اتهامی جدی میزنند که مخ مبارکتان سوت میکشد، میگویید کاش همان اتهامات اولیه را هم پذیرفته بودید.
در هر حال رامین عزیز متوجه شده که چرا این سالها تفاوت دموکراسیسازی با آمریکاییسازی را نمیدانسته است.