ماجرای ادامه جنگ از سال ۶۱ تا ۶۷ از آن چیزهایی است که به این زودیها معلوم نخواهد شد. عدم شفافیت دلایل زیادی دارد. تصمیمگیریهای احمقانه و غیر مسوولانهای که منجر به از دست رفتن بسیاری از جوانان ایران شد و کسی صدایش را در نخواهد آورد، معاملات پنهانی اسلحه که سودش به جیب طبقه اندکی رفت، و هزار و یک چیز دیگر.
در ساختارهای بسته معمولا واقعیتها بعد از هزینه دادنهای جانی و مالی غیر قابل جبران عیان میشوند، آن هم نه همهاش!
الان هاشمی میکوشد در فضایی که بدست آورده، توپ را به زمین و این و آن بیاندازد. محسن رضایی که تا حدی رودست خورده دارد به هزار و یک زحمت توجیه میکند، ولی از دل همین دعوای کوچک چیزهایی عیان شده که الان گروهی از جماعت اصولگرا صدایشان در آمده که نباید مسائل و نامههای محرمانه منتشر میشده.
ناراحتی گروه اصولگرا هم از این است که در صورت تکرار شرایط جنگی که دنبالش هستند، عدم اعتماد عمومی به ایشان سد راه جذب نیرو شود.
سالها پیش وقتی از دوستان اصلاحطلب میپرسیدی که چرا به سیاستهای دهه شصت و اشتباهات تاریخیدر آن سالها اشارهای نمیکنند، بعضیهایشان در پاسخ میگفتند"اعتماد عمومی از جناح چپ از دست خواهد رفت". آیا اعتراف به خطاها و ادای دین به مردمی که آسیب دیدهاند جلب کننده اعتماد است یا از بین برنده؟
ساختار پنهان کننده واقعیت در ایران ریشه در تاریخ دارد، چه زمانی میتوان آنرا کنار گذاشت؟ معلوم نیست.