یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Saturday, September 16, 2006
عجب بعد از ظهر باحالی
از خواب که بیدار شدم، دیدم چند پیغام روی گوشی صاحب مرده موبایل وجود دارد...گوش دادم...دیدم یکی از دوستان لطف کرده و خبر داده که جعفر پناهی"آفساید"آبادی سراغم را گرفته، منتهی دیروز که من خواب بودم...زنگ زدم و نهایتا با لطف دوستان توانستم بفهمم که او در هتلی در ده دقیقه‌ای خانه ماست...الدوچرخه!

کلی حال کردیم، خنده و صحبت از دوستان...گفتم جهانگیر کوثری هم آمده؟ مزدک دوست جعفر گفت طبقه بالاست...با پناهی رفتیم دم در اتاق و جعفر جهانگیر را صدا زد، جهانگیر هم یکهو مرا دید! کلی خوشحال شدیم.

جعفر باید شش و نیم می‌رفت، و وتا آخرین لحظات گپ زدیم و خندیدیم، بعدش مجید را دیدم، از بچه‌های سابق حوزه هنری، گفتم بهمن قبادی کجاست؟ گفت نمی‌دانم، ولی شماره‌اش را دارم... زنگ زدم بهمن، او هم ۳۰۰-۴۰۰ متری من بود. رفتیم و کلی گپیدیم! مزدک، رفیق خوب جعفر هم آنجا بود، که هم در هتل از من و جعفر و جهانگیر عکس انداخت، و هم در استارباکس از من و قبادی. دمش گرم!

از بر و بچه‌ها که جدا شدم، فهمیدم به تازه‌گی یک فروشگاه بزرگ وسایل صوتی-تصویری نزدیک ما باز شده، و قیمت آی‌پاد ۵۰ دلار پایین‌تر از فروشگاه اپل است! پس برای رفع عقده هم رفتیم آنجا!

در راه برگشت به خانه هم سرکار علیه خانم بیانسه هم داشت اجرای زنده می‌کرد در میدان دانداس و بنده حسابی فیض بردم! بابا عجب صدایی، عجب هیکلی!...