۱- چون بالاخره يک جای کار بايد مبتذل(يا مبتذلتر) ساخته میشد!
۲- تا جان از آنچه نا بدتر آدمهای عصا قورت داده در برود.
۳- من هم حق دارم گاهی خودم را کمتر سانسور کنم، چه بهتر شبهای جمعه باشد.
۴- س.ک.س. مدتهاست از ادبيات شوخطبعانه ما فراری شده! نگفتم طنز، چون هزل و هجو میتواند گاه جداگانه به کار آيد و گاه با طنز همراه شود. منتهی، قصدم مسخره کردن است نه تولید ادبیات اروتیک و یا پورن!
۵- کاش يک صدهزارم استعداد ايرج ميرزا و عبيد را داشتم. دلم میخواست با همان نگاه کاريکاتور بکشم و حرف بزنم.
۶- دوست دارم با همان زبانی که با رفقايم حرف میزنم و متلک میگويم و کرم میريزم، کلاغستون را در شبهای جمعه پيش ببرم. خدا به مهدی جامی هم خير دهاد که تحمل کرده!
۷- شب جمعه هم عجيب در ادبيات عاميانه ما با ارزش است! پس چرا بيخودی با مزخرفات جدی خرابش کنم؟
۸- اميدوارم شب گذشته خوش گذشته باشد!