آنقدر این وبلاگ ننوشتن من شور بود که چند نفر از دوستانم نگرانم شده بودند!
از لطف همه ممنون!
راستش این دو سه روز آخر هفته احتیاج وحشتناکی به استراحت داشتم. اندکی هم حالم خوش نبود، ترجیح دادم ناخوشیام را تقسیم نکنم.
منتهی چیزی که اندکی ناراحتم کرد، ننوشتن
سیما بود. شاید هر از گاهی تفریح ویژه من اذیت کردن اولترا فمینیستهای فارسی زبان خارجی روان بوده باشد، ولی این کار من در حد کرم ریختن بوده و ایجاد سوال در مورد چیزهایی که به نظرم در دکان هیچ عطاری پیدا نمیشود و جماعت در بارهاش با باوری کامل گفتگو میکردند.
چون چند بار امتحان کرده بودم ببینم میتوانم حالتهای منفی را در سیما ایجاد کنم که بخواهد واکنش نشان دهد و البته موفق هم شده بودم! بعضیها فکر میکردند با او دشمنی دارم! نه به خدا! سیما هم یکی از سوژههای لذتبخش من بوده است، و به حساب یک دوست میگذارمش.
به هر حال خواندن این مساله که فعلا روزه سکوت وبلاگی گرفته چندان خوشایند نیست.
زیاده عرضی نیست