درد ما یکی دوتا نیست! وقتی خاتمی بعد از ماجرای ۱۸ تیر و شکست عملی مجلس ششم دید که کارکردی برای پیش بردن اصلاحات ندارد و در عمل به خاطر تعارفش با قدرت، سبب اخته شدن این حرکت میشود، نباید میآمد!
وقتی کاری از دستت بر نمیآید، خب ادامه نده باباجان!
اگر دور اول قول داده بود که مثل ماجرای سال ۷۱ استعفا نمیدهد، میشد فهمید ماجرا چیست، ولی چرا باز ادامه داد؟
اگر در زندگی شخصی و کاریتان میبینید که توان انجام کاری و رابطهای را ندارید، و به خاطر پوز-زنی و یا ترس از حرف مردم، ادامه میدهید، حداکثر در قبال خود و خانوادهتان مسوولید. مسوولیت خاتمی را چگونه میتوان ارزیابی کرد؟ آیا ادامه کار در شرایط ناتوانی منجر به نهادینه شدن اختلافات در جبهه به ظاهر پیروز دوم خرداد نشد؟ آیا تدریجا مردم اعتمادشان را از "معتمدین" از دست ندادند؟ چرا بعد از اعتصاب تحصن نمایندگان در مجلس، اندکی از رای دهندگان تهرانی از ایشان حمایت نکردند؟
خاتمی که تصمیم گرفته بود نیاید، چه شد که باز زیر بار رفت؟ اینجاست که نقش اطرافیان مطرح میشود. چه کسانی به خاتمی اصرار کردند که بماند؟ چه کسانی گفتند نباید از خاتمی عبور کرد و باید به همین روال مریض ادامه داد؟ و از همه بدتر، منافع چه کسانی با ماندن خاتمی سرجایش میماند و تضمین میشد؟
مطمئنا بعضی از خوانندگان احساساتی که رگ غیرتشان دو فرسخ جلوتر از حافظه تاریخیشان است، وقت زیادی صرف بازبینی روزنامههای سالهای ۷۸-۸۰ نکردهاند. ایجاد فضای مظلومیت برای خاتمی بخش عمده کار کرد روزنامههای دوم خردادی بود. تحمیل و تبلیغ این عقیده که آی مردم!ٓ خاتمی مظلوم واقع شده! به عبارتی، پایین آوردن دامنه مطالبات از خاتمی. ولی آیا اینجا شخصیت حقیقی خاتمی مد نظر بود یا شخصیت حقوقیاش؟
تداخل این دو شخصیت یکی از بدبختیهای ما در دوران اخیر بوده است. چون باید پذیرفت خاتمی خودش انسان ملایمی است، و در حوزه قدرت هم نباید از او انتظاری داشت!
ماجرای توجیهی همیشگی خاتمی که ما قهرمان نمیخواهیم، از یک منظر کاملا درست است. ما اصلا قهرمان نیاز نداریم، فقط رئیس قوه مجریهای لازم داشتیم که وقتی حس میکند کارایی دارد، ادامه بدهد و وقتی نمیتواند، کنار بکشد.
خاتمی به خودی خود، انسانی دوست داشتنی است، ولی وقتی مسوولیتی میپذیرد، باید پاسخگو باشد.