یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Thursday, October 19, 2006
شرق را بستند، روزگار سقط جنين شد و ...
خيال می​کنيد دلشان برای کسی سوخته؟ برای فرهنگ مملکت؟ برای خانواده​های خبرنگاران و بچه​های فنی؟

وقتی نوابغ تحليل​گر سياسی گفتند که شرق به زودی باز می​شود، می​شد لبخند تلخ بچه​های شرق را ديد، که ديگر از اين حرف​ها خسته شده بودند. وقتی عطريان تخم​مرغ​هايش را جای ديگر بچيند می​توان فهميد اميدی به شرق نداشته است. وقتی می​گويد مجوز همشهری و جام​جم هم سياسی نيست و آنها که صفحه سياسی دارند چرا آزادند؟ می​داند چه می​گويد. خودش سال​ها همه جور استفاده سياسی از همشهری کرده و چم و خم راه را هم خوب بلد است.

خودم هم اينقدر به وجود اين روزگار دل نبسته بودم که حتی تبريکی به بچه​هايش بگويم. انگار طفل نارسی بود که لوله اکسيژن محفظه​اش را بستند.

برای کسانی که در يک روزنامه واقعی کار نکرده​اند، قابل درک نيست که تعطيلی چه معنايی دارد! حال گيرم کسی از راه دور يادداشتی می نويسد، ولی مهم بچه​های رسمی و واقعا روزنامه​نگار هستند که نان​شان بريده شده.

ديروز شرق را بستند، امروز روزگار را نفله می​کنند، و فردا چه؟ قرص ضد حامله​گی مطبوعاتی به همه می​خورانند؟
خجالت دارد!

از الان دارند برای بچه​ها خط و نشان می​کشند، تهديدها شروع شده...برای چه؟ چرا نمی​خواهند بفهمند که روزنامه​نگار فقط وقايع نويس است و بس! وقايع اتفاقيه را ثبت می​کند! از چه می​هراسند؟

هر روز که بايد خبرها را جستجو کنم، جای خالی شرق را لمس می​کنم و می​بينم که هيچ چيز جايش را پر نکرده. اعتماد ملی هم بدک نيست، ولی شرق چيز ديگری بود.