یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Wednesday, November 08, 2006
در باب سخنان گهربار داريوش سجادی
داريوش سجادی:از چه زمانی برگه تشخيص هويت شغلی روزنامه نگاران بايد به سواد شمايان برسد؟اينطور که پيش می رود استبعادی ندارد بزودی الگوی شورای نگهبان مبنی بر دادن امتحان مجتهد بودن برای حضور در انتخابات خبرگان، معياری برای روزنامه نگاران شود تا همه کسانی که مدعی روزنامه نگاری اند ابتدا ملزم به دادن امتحان نزد آقايان نبوی و کوثر شوند.


چند نکته بامزه هميشه وجود داشته است. اينکه عده​ای کارمند اين وزارت و آن وزارت بوده​اند و برای دل خودشان، علاقه يا ابراز وجودی فراتر از محدوديت​های وزارت، به مطبوعات مطلب می​داده​اند. نه من، که اهل فن نيز ايشان را به عنوان روزنامه​نگار حرفه​ای نمی​شناسند. روزنامه​نگار حرفه​ای کسی است که حرفه​اش روزنامه​نگاری باشد، و برای داشتن عنوان روزنامه​نگاري، نيازی پايبوسی هيچکس نيست!

هويت روزنامه​نگار حرفه​ای با ديگران اندکی متفاوت است. آقای سجادی بفرمايند در زمان فرستادن مقاله براي روزنامه​ها نسبت درآمد ايشان از کارمندی وزارت به حق​التحریری که از رسانه​ها می​گرفته چقدر بوده؟

انجمن صنفی روزنامه​نگاران هم که می​خواست بيشترين همراهی را بکند، نسبت مطالب منتشره در سال را پايه و اساس قرار داده بود، که برای نويسندگان و همکاران ماهنامه​ها اندکی پارتی​بازی شده بود تا حداقل با ۱۲ مطلب در سال عضو شوند.

می​خواهم بدانم داريوش سجادی در کدام تقسيم​بندی قرار می​گيرد؟ کسانی که با چاپ کار در مطبوعات دنبال اعتبار و سابقه کاری فراتر بودند يا نه، مثل حسين درخشان که سابقه چند ماه يادداشت نويسی پراکنده در باب اینترنت که البته مفید هم بود در دو روزنامه​ را "روزنامه​نگار" بودن خود به خارجی جماعت غالب کرده؟ مطمئنا شباهت​های زيادی بين داريوش سجادی و حسين درخشان وجود دارد، و آن هماهنگی بيش از پيش آنها با سياست​های عجيب و غريب هسته​ای بسيار جذاب است. بعدا از همکاری احتمالی ايشان بيشتر بايد بشنويم!

روزنامه​نگار بودن يا نبودن کسی دست من نوعی نيست! من يک دوره سه ساله مسوول بررسی روزنامه​نگار بودن اعضای انجمن صنفی روزنامه​نگاران بودم، که متاسفانه داشتن يک رای نتوانست در تصفيه انجمن از بسياری از غيرروزنامه​نگارها، کمک شايانی کند. به قوانين انجمن و اساس​نامه هم اعتراضات زيادی وارد است، ولی دليل نمی​شود که همه چیزش خطا باشد!

سوال من از آقای سجادی ساده است. ایشان علاقمند بوده روزنامه​نگار بشود، از روابطش برای ورود به مطبوعات استفاده کرد یا نه؟

آقای سجادی. متاسفانه من فقط ۱۳ سال سابقه کار در ایران را دارم. این سابقه هم عددش نحس است و هم ناکافی، ۵ سال گل​آقا، یک سال ماهنامه همشهری، ۷ سال روزنامه همشهری، یک سال روزنامه زن، یک سال روزنامه آزاد، ۷ سال همکاری پراکنده با ماهنامه کیهان کاریکاتور، ۳ سال همکاری با هفته نامه مهر، یک سال همکاری با ابرار اقتصادی، یک سال و نیم همکاری با ایران جمعه، یک سال و نیم همکاری با حیات نو و حیات نو اقتصادی، همکاری کمتر از یک سال با روزنامه​ها و مجلات صبح امروز، آفتاب امروز، دوران امروز، بهار، نوسازی، بنیان، اخبار اقتصادی، همبستگی، مشارکت، نوروز، آفتاب، توانا، سوره، جهان فوتبال و تعداد بسیاری که از بس زود تعطیل شدند نمی​شود نام​شان را از حفظ نوشت! کارهای زیادی را هم به سفارش مجلات کشیده​ام و مطالب زیادی نوشته​ام که آنهم از شمار خارج است. از همکاران و ناشرانی که نام​شان را به دلیل ضعف حافظه نیاورده​ام، عذر می​خواهم. آهان! ایران دیلی و ایران نیوز هم بودند! از اینکه در آن واحد هم برای ۳-۴ روزنامه کار می کردم، نمی​توانم خوشحال باشم، چون پدر صحب بچه در می​آید، و نکته سر این است که آیا من خودم را به روزنامه​ها تحمیل کرده بودم یا متقاضی کار زیاد بود؟

در این نشریات، یا طراح ساده بوده​ام، یا دبیر سرویس، یا نویسنده، یا مسوول صفحه، یا عضو شورای سردبیری.
قبل از آمدن به این طرف هم به طور پراکنده با صدا، و سیمای جمهوری اسلامی کار کرده بودم. در باره تجربه ممنوع​التصویر یا مشروط​التصویر شدن از من نپرسید. تهیه کنندگانی هستند که بتوانند برای​تان توضیح بدهند. برایم فقط تجربه​اش جالب بوده است.

مشاور رسانه​ای و همکار چند پروژه نسبتا پرکار دولتی هم بوده​ام. آنهم برای کسب تجربه شناخت ساختار بیمار دولتی بسیار موثر بوده است.

اداره چند سایت خبری داخلی هم احتمالا جزو تفریحات بنده نبوده است.

باید بگویم که همکاری یک سال و نیمه​ام با روزآنلاین را خیلی دوست دارم، و بخش مثبتی از کارنامه​ام محسوب می​کنم. اینکه رسانه​ای بتواند با آن وضعیت اینترنتی ایران به شمارگانی ۶ رقمی برسد و بعد سریعا فیلترش کنند، و بفهمی که گروه​هایی در یاهو کار انتقال مطالب و طرح​های سانسور شده را برعهده گرفته​اند، مایه خوشحالی است.

همینطور کار چند ماهه اخیرم در رادیو زمانه برایم لذت​بخش بوده. چرا؟ سانسور نشدن! ارتباطی آزادانه و پویا با مخاطب! همکار بودن با جوانانی که می​فهمند و مغزشان خشک نشده!

کارهایم هم در خارج از کشور در نشریات متعددی چاپ شده که باید آمار مجددش را از سندیکای نیویورک​تایمز بگیرم. تا دوسال پیش که نیویورک تایمز، واشینگتن پست، گلوب​اند میل، تورنتو ستار، مک​لینز، گاردین، تایمز و ده​ها روزنامه و مجله دیگر را شامل می​شده که فرق چندانی هم نمی​کند.

اداره یک شیفت یک خبرگزاری کانادایی هم باز چیزی به همه گفته​های بالا اضافه نمی​کند.

در عین حال، بدون آنکه برنامه شما را در تلویزیون هما دیده باشم، شادمانم که فرصتی برای ارتباط با مخاطبان داشته اید، چون با محرومیت آدم​ها از فضایی که می​توانند استعداد خود را بروز دهند مخالفم. ای کاش مشکلات تلویزیون هما آنقدر زیاد نبود و همچنان می​توانستید به کارتان ادامه بدهید. کاش دولت ايران قبول می​کرد بودجه آقايان که اتفاقا مورد تاييد نظام هم بودند خرج اقدامی فرهنگی و فراتر از عملکرد صدا و سيما شود. وقتی شنيدم فرزند آقای خزعلی يکی از صاحبان پشت پرده است، بسيار شادمان شدم. کاش همه آقازاده​ها از شما حمايت می​کردند. همینکه از مشورت و اجرای انسان توانایی مثل علیرضا حقیقی بهره می​بردید، بسیار شادمان بودم، و اینکه می​بینم علیرضا در این روزها از مخاطبانش دور افتاده، بسیار غمگینم.

مساله این نیست که من و شما سوابق و نوشته​های خودمان را به رخ همدیگر بکشانیم و آمار بدهیم که چه کسی بیشتر نوشته یا کمتر، به جای ادعای زیادی کردن، روزنامه​نگاری بعد از دوم خرداد را به همین راحتی زیر سوال نبرید، کاش شما هم مثل بقیه می​توانستید به مخاطبان مطبوعات خیری برسانید.

آقای سجادی؛ تمام تلاش ما بر این استوار بوده که کاری تحویل مخاطب دهیم که تازه باشد، مطابق خواست دولت و حاکمیت نباشد و ایجاد سوال کند، تا هر روز مخاطب مثل روز گذشته​اش نباشد.

مطمئنا شما اگر امروز به ایران بروید، هم در جام جم، کیهان، روزنامه ایران فعلی، رسالت ستونی خواهید داشت، اما ما چه؟

تکمله: داريوش عزيز، با وجود آنکه روزنامه​نگارحرفه​ای نبوده​ای ولی دوستت داريم! اگر آزاده نيستي، احتمالا دين راست و درستی هم نداري، لا​اقل باحال باش! همان چند دفعه​ای هم که با هم چت کرده​ايم و گفتگو باعث شد باور کنم که آدم باحالی هم می​توانی باشي! کمی از آن صندلی که روی آن نشسته​ای برخيز، ماتحت مبارک را بر زمين بزن، تا اندکی همسطح ما بشوی. در ضمن شرمنده​ام که کاريکاتورت را برخلاف قولم نکشيده​ام، همه​اش تقصير عليرضا حقيقی است که عکس​ها را به دستم نداده، وگرنه حيف نيست موجود جالب و قابل مطالعه​ای چون تو را همينطوری مفتی مفتی از دست بدهم؟ حالا مجبورم بروم سراغ آن عکس های مسخره آرايش کرده​ات. از ماگفتن!!