ديروز صبح بعد از ضبط برنامه و چک کردن با تهيه کننده که فايل صحيح و سالم رسيده، خوابيدم. حدود ۸و نيم صبح بود. حدود يک و نيم از خواب پريدم ديدم کلی پيغام دارم. فهميدم فايل صدا که به زمانه فرستاده شده مشکل دارد و تمام زحمات بنده "کشک".
از عصبانيت میخواستم کله يک نفر بشکانم، که گمانم تمام فشار به سر خودم وارد آمد و سردرد لعنتی باز هم برگشت و دهان خودم را سرويس کرد. کاريکاتور روز را کشيدم و چون تا رفتن به جشن فارغالتحصيلی ياسر سه ساعت وقت داشتم باز هم دراز کشيدم. از خواب که بيدار شدم ديدم سر درد لعنتی کاملا فلجم کرده.
زنگ زدم و عذر خواستم از ياسر، و دراز کشيدم تا ساعت ۱۰، آنقدر انرژیام پايين بود که نمیتوانستم راحت پا بزنم تا خودم را که هيچ، دوچرخهام را به سر کار برسانم! الان هم در پايين ترين حد انرژیام در سالهای اخير هستم. يک مرده متحرک