عجب دنیای بامزهای است. حق اظهار نظر نداری چون هر کلمهای علیه خودت استفاده میشود و جماعت، عین این پلیسهای آمریکا که حقوقت را یادآور میشوند و میگویند خفه! میخواهند خفقان بگیری!
در باب تفاوت حضور در انتخابات شورای شهر با انتخابات سیاسی، تنها یک نکته برایم اهمیت دارد و آن هم مشارکت شهروندی است. آهای حامد قدوسی! آن جزوه حقوق شهروندی چی بود در جلسه هی از رویش تندتند میخواندی و ما میخندیدیم؟ شهروند، به ۴ شرط شهروند است! ساکن شهر است، دارای وظایفی است، حقوقی دارد و مشارکت میکند در امور شهر. اگر این آلزایمر بگذارد شاید چیز دیگری هم بود که من یادم رفته! پس کسی که این چهار تا در موردش صادق است شهروند است. اکثر ساکنان تهران با این معیار تنها شهرنشین هستند. اگر شهر خانه آدم باشد، در قبالش وظایفی دارد، در خانهاش از حقوقی برخوردار است، و بیکار هم نمینشیند.
الحمدالله ما ایرانیها قبل از آنکه فرهنگ چیزی را داشته باشیم، مصرفش میکنیم. عین اتومبیل، عین بقیه چیزها. فرهنگ شهرنشینی نداریم، شهروند بودن را نمیخواهیم یادبگیریم، قمپز بیخودی هم در میکنیم!
از ماست که برماست!
و اما چرا آنهایی را که صبح گفته بودم منتخب من هستند؟
اولا، چون دکتر نجفی آدم باحالی است، استاد دوست نزدیکم بوده واز او آنقدر درباره نجفی خوب شنیدهام که حد ندارد. در زمان گلآقا اطلاعات زیادی در بارهاش داشتیم که نمیشد به سادگی از آن گذشت! خوشتیپ نیست، که هست! ریش اصلاحشده همراه با مردم همگام با مسوولین ندارد، که دارد. گمان میکنم کسی که در قامت رئیس جمهور باید ظاهر میشد، و کارگزاران احمق به خاطر منافع نفتی و قدرت هاشمی را دوباره علم کردند تا ائتلاف بین اصلاحطلبان دور نجفی شکل نگیرد، شانی بالاتر از شورای شهر دارد، ولی به نظر من وجودش ارزنده است.
چرا به مسجد جامعی؟ راستش جزو تنها مسوولین کشوری بوده که خودش را گم نکرده. گرچه متخصص جمع کردن ازگل به دور خودش بوده، ولی خاکی تر از خیلیها است. میداند تهران یعنی چه. آدم اصیل در این حکومت کم پیدا میشود! باور نمی کنید؟ بروید تقیزاده خامسی را بررسی کنید! مسجد جامعی را بارها و بارها دیدهام و در جلسات متعددی با او بحث کردهام. فکر میکنم میتواند نیازهای فرهنگی شهر را بهتر از خیلیها بفهمد.
چرا خانم صدر اعظم نوری؟ در همشهری سالها کار کرده باشی و اسمی از او و کارهایش نشنیده باشی؟ از خیلی از مدیران نامرد شهرداری انسانتر بوده است و کارا تر.
خانم ابتکار؟ چون جرات کرد به عنوان اولین مدیر رده بالای زن کار کند و در معرض قضاوت قرار گیرد. گرچه اشتباه هم در کارش زیاد بود ولی در مجموع اثرش بیشتر از نبودش بود. چیزی که در اغلب مدیران ایرانی دیده نمیشود! درحکومتی که سازمانهای غیر دولتی دشمن محسوب میشوند، ابتکار و دستگاه تحت امرش مشوق و یاری رساننده به بسیاری از انجیاو ها بودند. من از کسانی که ویروس میپرورانند خوشم میآید!
شهاب طباطبایی، با تردید! اولا من با کچلها میانه خوبی ندارم. دست خودم نیست! آینه چون نقش تو بنمود راست... ولی بچه خوبی است! سگش به اکثر مشارکتیها میارزد. دیگر چه بگویم؟ شهاب نماینده جوانان گمگشتهای است که دنبال وضعیت بهتری هستند! مگر نماینده شورای شهر نباید نماینده بخشی از جامعه باشد؟ البته او با سن کماش نماینده موریختهها هم هست. شهاب ناراحت نباش، من هم روزی کچل میشوم.
طلایی به نظر من نماینده نظامیهایی است که فهمیدهاند خشونت چاره کار نیست. به عبارتی اگر بپذیریم چپهای خشن حزبللهی سالهای ۶۰ بعد از دورهای متحول شدند و اصلاحطلب، طلایی از خیلی از ایشان پیش است! جماعت یادشان رفته لطفیان و سردار نظری چه بر سرو دانشجویان آوردند.
برای رفع شبهه هم خدمت بعضی از دوستان از خودم عصبانیتر هم بگویم که از نظر من، انتخابات شوراها با انتخابات مجلس و ریاست جمهوری و خبرگان فرق میکند. من در انتخابات ریاست جمهوری شرکت نمیکنم، در انتخابات مجلس شرکت نمیکنمٓ اگر نظر شما متفاوت است، خب باشد! به نظر من شورای شهر اگر خوب عمل کند میتواند جلوی گندهای دولت را بگیرد. در همین شورای شهر ناقص به ظاهر یکدست، بودند کسانی که اثری گذاشتند و حال جماعت را گرفتند.
تکمله:
در ضمن خواندن وبلاگ عباس عبدی را هم بشدت توصیه میکنم! همینکه ماتحت بعضیها را جز داده قابل تامل است. فکر میکنم عبدی میتواند به کوران عصاکش دیگر کوران حزبی بیاموزد که میتوان جور دیگر هم دید. به نظر من آنهایی که دچار "خریت" مزمن شدهاند میتوانند به "حریت" برسند، به شرطی که کوک نشده باشند و بتوانند مستقل بمانند.