آدم خواب ببیند که "آنتونی هاپکینز" در نقش شاه ایران ظاهر شده و "فرح دیبا" شده مشاور فیلم، نشان خوردن غذای نّفاخ دارد و بس. به هر حال الان که از خواب پاشدهام دارم خوابم را مزمزه میکنم، راه رفتن در خیابانهای تهران، کنار جویهای پرآب شمیرانات هنگام بهار، رفتن به ورزشگاه آزادی و تماشای مسابقه فوتبال پرسپولیس از جایگاه ۳۰۰ تومانی سابق، دیدن موزهای از کارهای شاه و ساواک و ...
این لعنتی هاپکینز هم عجب لهجه جالبی داشتها!
خلاصه ماجرای فیلم عجیب و غریب خواب ما هم این بود که شاه نمرده! و آمده در تهران برای مجازات، به عنوان یک شهروند گمنام زندگی کند و مدتی مجبور است مثل نفتیها، پیت نفت ببرد در خانه خانه مردم! حال پیر شده و نمیتواند کار کند، ولی از حقوق بازنشستگی هم محروم است!
هر جای شهر هم که میرود خاطرات قبل از انقلاب را یادآوری میکند که مردم اینجا برایش هورا میکشیدند، و بعد در دوان انقلاب چه شده.
آخر فیلم فرح دیبا دارد او را روی برانکارد در طبقات مختلف آن موزه میگرداند تا یادآورز کارهای خشونت آمیز زیردستانش باشد که الان هم ادامه دارد، و اگر او این کارها را در دهههای ۴۰ و ۵۰ نمیکرد، خشونت علیه فعالان سیاسی در ایران نهادینه نشده بود.
نتیجه اخلاقی:
لطفا پیش از خواب ادویل سرما خوردهگی همراه با شیرکاکائو و عسل نخورید! در ضمن از خوردن ساندویچ فیله گوساله با سس تند خودداری کنید.
نتیجه غیر اخلاقی:
من به کلی یادم رفته آن قدیم ندیمها که خواب انجلینا و هنرپیشههای خوشگل را میدیدم، چه غذایی میخوردم! مطمئنا چلوکباب نبوده است!
نتیجه نوستالژیکی:
مثل سگ دلم برای کوچه پس کوچههای شمیرانات تنگ شده! دلم هم برای داد و فریاد در ورزشگاه آزادی علیه استقلال و به نفع پرسپولیس به همچنین!