قبول دارم که در بسياری از اوقات، اقدامی راديکال میتواند يک حرکت منطقی دموکراتيک را فلج کند، ولی نمیتوانم بپذيرم که کوتاه آمدن سران جبهه اصلاحات در مقابل تقلب وسيع انتخاباتی اخير، کمکی به حال تحولخواهان باشد.
يک گزاره بسيار ساده داريم: بر اساس شواهدي، در انتخابات تهران تقلب شده است. ناظران را از سايتها بيرون انداختهاند و در بعضی سايتها هم بعد از چند روز سر و کله ۵ صندوق جديد پيدا شده. به ادعای تعدادی از نظران، گروهی روی جاهای خالی برگههای راي، اسامی ديگران را نوشتهاند و ...
گزارههای پيچيدهتری هم دارم، مثل تغيير سياستهای وزارت کشور در انتخابات اخير.
وقتی خاتمی و کروبی اولش داغ می کنند و بعد آرام میگيرند، چه برداشتی میکنيد؟ هارت و پورت و بعدش هم سازش؟ کروبی که پارسال شکايتش را به وزارت کشور خاتمی برد و موسوی لاری هم کاری نکرد، و مقدمات جدا شدن شيخ مهدی از مجمع روحانيون فراهم شد. اعتماد ملی به نحوی ثمره همان کوتاهی است.
حالا هر دو اولش معترض می شوند و بعدش نتايج را قبول می کنند و آخر سر خاتمی می گويد که خبری نيست، حالا کاممان را تلخ نکنيم...۲۸ ميليون نفر شرکت کردهاند و ...
اولا، وقتی برخورد محکمی صورت نگیرد، چه بسا انتخابات مجلس هم بدتر از این باشد. ریاست جمهوری هم بدتر از بدتر. سالهاست از همین چیزها مینالیم! سکوت مصلحتآمیزی که کار را به اینجا کشانده است. از ماجرای پیگیری قتلها بگیرید تا کوی دانشگاه و تعطیلی مطوعات و اصلاحقانون مطبوعات و دستگیری ملیمذهبیها و...کمی بیشتر دقت کنیم! آیا همین مصلحتگراییها دایره آزادیهایمان را فراختر کرده یا بیشتر بسته است؟ نفسمان بند نیامده؟ آیا زیاد شدن فاصله مردم با اصلاحطلبان ناشی از بیعملی و حرافی بیثمر ایشان نیست؟
الان در تهران به اين بزرگي، بر اساس آماری که احتمالا خيلی هم راست نيست، ۳۵٪ واجدين شرايط شرکت کردهاند و سهم اصلاحطلبان عملا از يک سوم کمتر است. آيا راهبردی برای نشان دادن توانايیها وجود دارد يا اصلا حرف زدن از راهبرد کاری بيخود است؟به گمانم وزن خاتمی بيشتر از اين حرفهاست و اگر میتواند تغييری بوجود آورد، سکوت و مصلحت انديشی چاره درد نيست.
اين همان چيزی است که اصلاحات اميعدوار کننده سالهای ۷۶-۷۷ را به زنده به گور کرد.