آقایی که شما باشید یا برای خانمهای محترم،خانمی که شما، دیروز صبح ساعت ۴ صبح پا شدم و مطالب رادیو را نوشتم، آنهم با اخبار نیمبندی که از طریق ارتباط وایرلس یک همسایه بیچاره بدست آوردم. یک صبحانه ملس با نان سنگک که میترا ما را اطعام مساکین نمود، زندهمان کرد با علی رفتیم یک استارباکس که از اینترنتاش استفاده کنیم برای فرستادن فایل صوتی سنگین به رادیو زمانه، از شانس ما ستارباکس هم تعطیل بود، ولی خوشبختانه دزدی وایرلسی به دادم رسید و از خط یک همسایه آنجا کمال بهرهبرداری انجام گرفت!
همانجا زنگ زدم به دوست نادیدهای که کامنت گذاشته بود و مرا با دیگری اشتباه گرفت و گفت که آقا، ویزایت برگشت خورده. گفتم چی؟ گفت اپلیکشنت مشکل داشته! گفتم اخوی بیداری؟ بعدا کامنت گذاشت که مرا بادیگری اشتباه گرفته چون شماره موبایل من تورنتویی است و ...نتیجه اخلاقی اینکه در صبح کریستمس نباید ساعت ۹ به کسی که شب قبلش احتمالا آبشنگولی خورده زنگ بزنی! مجرب است!
ساعت ۹ و نیم هم با افشین قرار داشتیم که همراه ریاست محترمهاش آمد. افشین یکی از دوست داشتنیترین مردان گوش به فرمان دنیاست و از او سربه راهتر هم پیدا نمیشود. یک مرد ایدهآل و تنها نقطه ضعفش همانا شیرازی بودن است! هه هه هه. امروز فحشم میدهد!
جای شما خالی رفتیم اندکی داونتاون گردی در شهر تعطیل و بعدش هم با یک قایق گنده رفتیم به شما ونکوور و بعد از اندکی عکاسی و ولگردی، یک نهار ایرانی خوردیم از نوع "یاس".
هوا هم بشدت لطیف بود. چند تا علیا مخدره خوشگل هم مشاهده فرمودیم که متاسفانه در فاصله نزدیک بودند و با لنز تله(که اندکی تحریک کننده به نظر میَید، نمیشد حواسشان را متوجه خودم کنم تا در عکس بیایند!).
بعد هم با بچهها برگشتیم خانه علی و در خدمت جماعت سریعا کاریکاتور روز را کشیدم و با معجزاتی فرستادم به فرنگستون. بعد از شام هم که دست میترا خانم درد نکند جلوی تلویزیون آرام آرام چشمان مبارکمان سنگین شد.
ما هم که خوابمان گرفته بود، ساعت هفت و نیم بیهوش شدیم و ساعت ۳ صبح با یک خواب مسخره زمینشناسی بیدار شدیم! خواب دیدم برای پایاننامهام دنبال یک استاد استرالیایی هستم که متخصص "زئوپلانکتون"های ائوسن است و مرا در نشان دادن ارتباط "تشکیلات جهرم" و دولومیتیزاسیون مشابه آنجا با سازندهای همزمان از روی نمونههای میکروفسیل در اندونزی، جاوه و مناطق دیگر گندوانا کمک خواهد کرد! خواب از این شکنجهبارتر؟ از هر چه خواب در باره زمینشناسی متنفرم! از کابوس بدتر است!
الان هم به لطف خط وایرلس بیکار یک همسایه که احتمالا در ۲۰۰ متری زندگی میکند دارم میبلاگم.
قلمی شد در ساعت سه و ۴۵ دقیقه صبح به وقت بریتیش کلمبیای غربی