در نظام تحصیلی ابلهانه ایران، اگر رتبهات کفایت کند، شانس ورود به روزنامهنگاری را مییابی. بیآنکه واقعا علاقهمند باشی یا اینکاره. در عین حال در هر کلاس ممکن است چند نفر هم استثنا پیدا شود. گرچه نمیتوان نشانهای مطبوعاتی را به عنوان نماد مطلق در نظر گرفت، ولی کفش کهنه هم در بیابان نعمت است.
بهترین ورزشی نویس نسل جدید چه درسی خوانده؟ بهترن سیاسی نویسان چه خواندهاند؟ و...و...و...
دانشکدههای ارتباطات ما اکثرا کارشناس روزنامهنگاری تربیت میکنند، نه روزنامهنگار. تمامی تعاریف هرمی و الباقی را هم کاملا بلد هستند و حرفی درش نیست، اما چقدر میتوانند برای مخاطب جذابیت ایجاد کنند؟
یکی از مباحث اصلی روزنامهنگاری، دخیل کردن مردم در فرایندهایی است که شاید در ابتدا اصلا توجهی به آنها نداشتهاند. آیا روزنامهنگاران ما توانستهاند سطحمشارکت عمومی را در مسائل اجتماعی و غیر سیاسی بالا ببرند؟ آیا توانستهاند چنان ایجاد حساسیت کنند که خود شهروندان کار بیشتری از روزنامهنگاران طلب کنند؟
میزان اعتماد مردم به رسانه ها در چه سطحی است؟
اگر پایه کار را اصول نه گانه بگیریم، وفاداری به حقیقت و شهروندان اصلیترین رکنهای مورد نظر هستند. نگاهی انتقادی به خودمان بکنیم. آیا در خدمت ناشر یا سپاسنور بودهایم یا در خدمت حقیقت؟ آیا ایجاد وضوح هدف ما بوده یا تاریک نشان دادن رقبا از طریق جعل واقعیت؟
رسانههای ما در جریانات سیاسی عملا رقبای سیاسی و اقتصادی حامی خود را میکوبند و شرایط را برای رقبا سخت میکنند، به عبارت دیگر هزینهها را بالاتر میبرند. اما آیا تمام تلاش به عمل آمده برای اطلاع رسانی به مردم بوده؟ آیا خواستهاند با اطلاع رسانی مردم را به حقوقشان آشنا تر کنند؟ آیا با اطلاع رسانی به مردم قدرت دادهاند؟ یا فقط رقیب را موقتا از میدان به در کردهاند؟
روزنامه کیهان میآید در ماجرای شهرداری، بسیاری را قربانی میکند. با کرباسچی مشکل دارند، بقیه را حذف میکنند. نه اینکه کرباسچی و تیمش علیهالسلام باشند، نه! ولی به جای اینکه از مدارکی که مطمئنا بدست آوردنش برای کیهان اصلا سخت نبود در جهت نشان دادن تقلبهای کلان در دستگاه عریض و طویل شهرداری استفاده کنند، به سراغ افراد درجه و درجه سه رفتند. ماجراهای انتخابات مجلس پنجم را اگر کسی به خاطر داشته باشد، به یاد میآورد که شهردار یکی از مناطق نامزد مجلس شد و از یکی از شهرستانهای اطراف تهران رای آورد، ولی کیهان چنان بامبول بازیای در آورد که یک مادر و دخترشاغل در بورس تهران با بدنامی از کار خود اخراج شدند و آخر سر هم کیهان مجبور به عذرخواهی شد. به جای آنکه به تقلبهای تراکمی و رفع جریمه و کلاهبرداریهای جاری بپردازد، وارد حوزهای شد که باعث شد تا مدتها خیلیها باورشان نشود در شهرداری تهران دزدی هم شده.
یا مثلا در ماجرای قتلها. آیا هرآنچه شنیدیم راست بود و هر آنچه طرف دیگر گفت دروغ بود؟ چند روز پیش داشتم سخنان یکی از جناح راستیها را می خواندم، به نکاتی اشاره کرده بود که آن سالها از زبان بچههای چپ هم شنیده بودم، ولی آن حرفها در رسانهها منعکس نمیشد. یعنی به عبارتی یکطرفه شدن جریان خبر در خدمت یک ساختار سیاسی نمیتوانست آنی باشد که حق مردم است! دانستن دو طرف ماجرا حق مردم بود. نه؟
مساله اصلی این است که آیا اصولی وجود داشته تا به آنها پایبند باشیم؟
اشکال کار در این است که واقعیتها را تنها از فیلتری خاص میگذرانیم و بر بعضی حقایق به راحتی میگذریم
ادامه دارد