دیروز صبح ساعت ۳ از خواب پریدم، برنامه زمانه را تهیه کردم و راهی مدرسه شدم، یک ساعت و خردهای بعد آنجا بودم وکلاس زبان پیشرفته اغاز شد و آموزش مفاهیم کانادایی و بعدش تاریخ این کشور.
دهنم صاف است این ترم!
بعد از کلاس رفتم منزل خالهام و سر راه برایش فیلم آقا و خانم سمیت را خریدم. شب هم خاله دیگرم آمد و مادربزرگ هم آنجا بود. سیبیل مرا ندیده بودند و یکهو وا رفتند! کلی خندیدم!
آخر شب هم موقع برگشت در قطار جلویم یک زوج جوان نشسته بودند که هی گریه میکردند.
الان هم بیهوش افتادهام و ولو شدهام..