اولا، لذتی که در غر زدن هست، در هيچ کار ديگری نيست!
ثانيا، ديروز تا آمدم درس بخوانم، بيهوش شدم. زرشک. تا آخر ترم اگر اینطوری باشد، دهان مبارکم سرویس است.
ثالثا، اگر دوستان عزيز يک دقيقه اين اکبر را ول کنند، میخواهم سوالهايی از او بپرسم که احتمالا میتواند جواب دهد و اميدوارم غير کليشهای باشد! اوهوی! بابا دو دقيقه ولش کنيد نامردا!
رابعا، دارم بعد از شونصد سال، مديريت زمانی ياد می گيرم! فقط اشکال کار در اين است که روزانه چيزی در حدود دو ساعت وقت بنده در رفت و آمد تلف میشود و در آن دو ساعت عملا هيچ کار مفيدی انجام نمیشود، ولی چون بنده متخصص گرفتن کره از آب میباشم، بايد راه حلی برايش پيدا کنم.
خامسا، هر چه بيشتر میگذرد، به پيشبينیهای احمقانه خودم بيشتر بارکالله میگويم! به خصوص به همانی که صبح رفتنم از ايران خدمت اهل فن عرض کردم. بسيار متاسفم که دارد درست از آب در میآيد و هيچ جای خوشحالی ندارد.