یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Friday, January 19, 2007
درس​هايی برای ما روزنامه​نگاران تجربی-۲
از خودم می​پرسم چگونه ممکن است من روزنامه​نگاری پايبند به اصول باشم ولی سردبيرم با اينکه آدم خوبی است، ولی کارمند رياست جمهوری است و بولتن آنجا را منتشر می​کند، و ...

راستش اين سوال را من دير از خودم پرسيدم!

سردبير من مدير وزارت ارشاد است و می خواهم سياست​های ارشاد را زير سوال ببرم. مگر می​شود؟

يکی از نکاتی که بسياری از ما به آن وفادار نبوده​ايم، مساله سکوت در برابر حقيقت به خاطر پالوده خوردن با قدرت بوده است! به خاطر لابی​هايی که با اصحاب دولت و مجلس داشته​ايم، بارها و بارها کوتاه آمده​ايم تا رفقايمان ناراحت نشوند. آيا به خاطر رفاقت قديمی​مان، حقيقت را سانسور نکرده​ايم؟

متهم کردن حاکميت و قوه قضاييه و الباقی به ضديت با دموکراسی و برخورد دموکراتيک ساده​ترين کار دنياست. ولی آيا تمام ماجرا همين است؟ آيا با کتمان حقيقت به توسعه دموکراسی کمک کرده​ايم يا خود مانعی بر سر راهش تراشيده​ايم؟

اعتراف می​کنم که بارها و بارها فراتر از سردبيران سانسورچی به اصطلاح اصلاح​طلب، خودم، خودم را سانسور کرده​ام. چرا؟

اول، دلايلی که الان وقتی به آن می​انديشم، می​بينم ناخواسته بوده است. وابستگی به نگاه کلی روزنامه بدون اینکه بیاندیشم نگاه جداگانه​ای هم می​توانسته وجود داشته باشد.

دوم، جهل. چرا من نبايد زودتر از اين به سراغ تئوری​ها می​رفتم؟ فارغ از روايت دولتی و ايرانی شده که محصولاتش همکارانم در بسياری از روزنامه​ها بوده​اند؟

سوم، روابط بيرونی! رفاقت، نان و نمک خوردن و سنت​های ایرانی.

چهارم، ترس پنهان از حذف.

پنجم، عدم اعتقاد عملی به دموکراسی و فقط سردادن شعارهای دموکراتيک!

من و بسياری از روزنامه​نگاران ايرانی به خاطر موقعيت​هايی که فقط اعتقادی نبوده​اند، به دلايل مختلف، از در آوردن نان بيشتر تا رقابت با رفقای ديگر، خواسته يا ناخواسته به دامان اين و آن افتاده​ايم. در اين وضعيت، آن که قربانی است، حقيقت است که به دست خودت ذبح​اش کرده​ای.

مساله بسيار مهم، تلاقی منافع است. ما نمی​توانيم با صاحبان قدرت مرتبط باشيم و بعد مدعی برخورد عادلانه با ايشان.
الان دارم به الگوهای روزنامه​نگاری معاصر می​انديشم. اصلا الگويی وجود دارد؟

نه، خودم را نباخته​ام. بيشتر از دست خودم و محيطی که در آن بار آمده ام عصبانی​ام. بيشتر از اينکه فقط ادعايم ماتحت خر را پاره می​کرده و تا به اين حد جهالتم را نبوغ جا زده​ام ناراحتم. تازه من يکی خبرنگار و گزارشگر نبوده​ام، فقط نگاه انتقادی​ام را که بر اساس موضع شخصی​ام است در ستون يا فضای اختصاص داده شده منعکس کرده​ام. از دو ساعت پيش تا کنون از همه جوايز و عناوين تخمی که تا کنون برده​ام متنفر شده​ام! اين جوايز به چه بهايی بدست آمده؟ هم​سويی با اصلاح​طلبان؟ مخالفت با کسانی که آنها مخالفشان بوده​اند؟ بله، می​توانم بگويم که در زمان کشيدن کارها، بر اساس قضاوت شخصی​ام عمل کرده​ام، می​توانم مدعی باشم که هدفم انعکاس واقعيت بوده، می​گويم که در خدمت شهروندان بوده​ام و ... ولی آيا همه​اش واقعيت دارد يا توجيه است؟

ممکن است باز فراموش کنم و تمام اين حس امشب را از ياد ببرم، لطفا هر از گاهی يادآوری کنيد.

ادامه دارد