اکبرکسی است که تا سر حد مرگ پای حرف خود ايستاده و حتی در زندان هم کم میآورد، باز هم اکبر گنجی بود که توانست روشنگری کند. احترام من برای اکبر واقعی دوبرابر اکبری است که فقط تبليغ شده و جان میدهد برای عکس يادگاری انداختن. ولی باز سوالهايم را از او خواهم پرسيد. سوال کردن از گنجي، اجر گذاردن بر يک سوالگر بزرگ است.
...
۴- برپايه منطق گنجي، کسانی که در برابر اعدامهای ۱۳۶۷ ساکت ماندهاند، به نحوی مسوولاند. کسانی در قدرت که سکوت کردند و ناديده گرفتند، به نحوی اين ماجرا را يا پذيرفتهاند يا اصلا قبول دارند. سوال اينجاست که اگر کسانی جرات کنند و زبان بگشايند، چه برسرشان خواهد آمد؟ به عنوان مثال سعيد حجاريان که دوست نزديک اکبر هم بوده و احتمالا واقفتر به امور است چه بايد بگويد و چه بايد بکند؟
۵- وقتی گنجی در باب نافرمانی مدنی سخن میگويد، احتمالا برپايه تجربيات هند و آفريقای جنوبی است. در ايران که بخش بزرگی از مردم دلشان به حال خودشان هم نمیسوزد، منابع ملی را از بین میبرند و به فرزندان هم می آموزند که چنان کنند، از شهروندی فقط شهرنشينیاش را میدانند آرام آرام رسم زندگانی مسالمتآميز هم دارد تسعيد میشود، يک حرکت جمعی که بر قدرت فشار بياورد از کجا سرچشمه خواهد گرفت؟ در حرکات احساسی قومي، مدتی کوتاه میتوان همياری و همبستگی ديد، ولی آيا در حد کلان قابل مشاهده است؟
۶- بخش عمده مخاطبان گنجی کسانی هستند که بعد از انقلاب زاده شدهاند. اکبر به هر حال با این نسلها غریبه نیست، ولی آیا توانسته با زبان این نسلها سخن بگوید؟ اکبر نیامده حرفش را همینطوری بزند و برود، دنبال اثر گذاری و اثربخشی است. میزان تاثیر سخنان گنجی بر جوانان ایران تا چه حدی است؟
توضیح اضافه: نگاه من به اکبر همانی است که قبلا بوده، از درون چشمی دوربین هم نکاتی را دریافتهام که علاقهام به او دوچندان شده، اما علاقه مانع ایجاد پرسش نخواهد بود. اینها سوالاتی است که میخواستم از او بپرسم، و احتمالا امکانش را نخواهم یافت.