امشب پيش خالهام بودم و با جماعت مهمان
فيلم مستند کوتاه فريد حائرینژاد را می ديديم. راستش خوشم آمد. به نکاتی اشاره کرده بود که خود ما ايرانی ها هم کمتر جدیاش میگيريم. يک واقعيت را نبايد به خاطر اعتقادات مذهبی و قومی و ... ناديده گرفت و بايد ساختار حقوقی ايران را به نحوی متعادل کرد که اين گروه فقط به فکر زنده ماندن نباشند و زندگی کنند.
به نظر میرسد منابع جمعآوری خبر و اطلاعات اين مستند تابع محدودیتها بوده است. حتی انتخاب روحانی گيج و گولی که معلوم است نه از سياست خبردارد و نه از ساختار حقوقي، به دليل ترس تعدادی ديگر از روحانيون ايرانی از ظاهر شدن مقابل دوربين باشد، اما، مطمئنا منابع زيادی میتوانستند مورد استفاده قرار بگيرند. حتی به سخنان اخير خاتمی در آمريکا در ارتباط با حقوق همجنسگرايان میشد اشاره کرد - هرچند خوشایند خیلیها نبوده باشد و بعضی از طرفداران خاتمی اصلا به آن اشاره هم نکردند - گذشتن از کنار اطلاعات ديگر برای دست نخوردن به ساختار داستان از بار اطلاعرسانی حوزههای مرتبط میکاست و به نفع هدفی ویژه و از پیش تعیین شده، یکطرفهاش میکرد.
با این حال، نشان دادن وضع نابسامان کسی که میخواهد تغيير جنسيت بدهد و از طرف خانواده و اطرافيان همیشه تحت فشار بوده، يا جوانی را که مورد تجاوز واقع شده ولی نمی تواند شکايتی بکند قابل تقدير است! ظلم در هر قالبی محکوم است و باید عیانش کرد.
به هر روي، برخلاف نظر
ياسر، معتقدم اين واقعيت گرچه شايد خوشايند خيلی از ما نباشد، ولی بايد بازگو میشد، حتی اگر به قول کانادايیها بفروشد و يا به درد پروپاگاندای آمريکايیها بخورد.
Labels: پراکنده