نکته دیگری که یادآوریاش را حداقل برای خودم واجب میدانم، دفاعمان از حرفهای رفقایمان نه بر مبنای حق بودن است که برپایه روابط و زد وبندهای موقت بنا شده.
گیرم دوست من چیزی علیه حرف حق دشمن من نوشته. من کاری به حرف حق دشمنم ندارم! چون رفیقم گفته لینک میدهم!
مساله اینجاست که برای تسویه حساب گاهی از خودمان مایه میگذاریم و گاهی از رفقایمان و بندرت هم از افرادی دور که شاید تضاد منافع هم داشته باشیم، ولی پیامشان میتواند در گرفتن حال رقیب موثر واقع شود.
یک مرور کوتاه روی تقسیمبندیهای اخیر در وبلاگبازار ایرانی(همان وبلاگستان خودمان) نشان میدهد که سکوت و یا هیاهوی بسیاری از ما بر اساس دفاع از حق و یا نفی ناحق نیست. اول میبینیم که با منافعمان در تضاد است یا نه؟ آیا رفیقمان ضایع می شود و اگر ضایع می شود، بعدا میتوانیم از پس مضرات لینک دادن برآییم؟ اگر از حق کسی دفاع کردیم، طرف در مقابل رفقای ما رویش زیاد نخواهد شد و بعدا پاسخگوی کسی نیستیم؟ حجم دفاع ما از حق کسی و یا حمله به رقیب بر اساس منافع شخصی و یا تضاد منافع است و یا غیر؟
اولا به طور مشخص نمیتوان از همه انتظار یکسانی داشت. به عبارتی ممکن است من نوعی تصمیم بگیرم در برابر یک موضوع یا فرد یا نگاه، سکوت کنم و یا اصلا بایکوتش کنم، بعد رفیقی عصبانی میشود که چرا تو چیزی نمی گویی. و بالعکس در موارد متعدد من از سکوت همان رفقا دلگیر هم شده باشم، در حالیکه همان دوستان هم منطق مشابهی در مقابل مسائل داشتهاند.
نکته این است که گاهی پشت کامپیوتر شخصی چنان متکبر می شویم که انگار فراموش می کنیم که همین کار شخصی هم نتایج عمومی دارد.
مساله دیگر فراموش کردن وضعیت کسانی است که ممکن است نوشتههای ما برای ایشان بوجود آورد. من یکی که اصلا نمیتوانم از بسیاری از نوشتههایم دفاع هم بکنم! ولی مسالهای که قابل ذکر میدانم این است که آیا میدانیم ممکن است با همین نوشتهها، آزادی کسانی را در داخل به قیمت دفاع از نظرات خودمان به خطر بیاندازیم؟ مساله به طور مشخص به میزان مسوولیت پذیری شخصی ما برمیگردد و اینکه بدانیم اگر خطا کردهایم، آیا میتوانیم به مسیر منطق بازگردیم یا نه؟ به عنوان مثال در یکی از نوشتههای سال گذشتهام در باره سو استفادههای یکی از اعضای سردبیری روزنامههای ۲ خردادی بدون ذکر نام مثالی آوردم. ولی نادانسته باعث ضرر رساندن به یکی از قربانیان او شدم. به عبارت دیگر بیتوجهی یا غرور بیجای من باعث لطمه خوردن کسی شد که یک بار قبل از آن هم آسیب دیده بود. من مثال از خودم آوردم و کاری به دیگرانی که باعث لطمههای شدید به مردم شدهاند هم ندارم!
دیگر آنکه بیتجربهگی ما باعث شده در بسیاری موارد به جای توضیح، توجیه کننده باشیم. اینجاست که میتوان به جای نوشتن پینگپونگی، اندکی هم ترمز کرد!
Labels: پراکنده