یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Tuesday, March 06, 2007
گند زدم با اين امتحان دادنم رفتم!
آقاجان، من هميشه دانش​آموز متوسطی بوده​ام، دانشجوی متوسط-تری!!!! و حالا هم با اين امتحان دادنم هم که ديگه هيچ!
نه که فکر کنيد به خاطر کار زياد نرسيدم درس بخوانم، نه! اون سر جايش! من اصلا درس خواندن برايم غصه آور است جان شما!
حالا ننه من غريبم بازی در می​آورم برای مثلا چقدر است؟ خب شده​ام ۱۵ از ۲۰، تازه از بس عجله داشتم، دو تا حرف از کلمه استقلال را هم جا انداختم!

حالا بعد از کلاس، تا رسیدم سر کار، يکهو ياد ژيلا بنی​يعقوب و بهمن امويی افتادم، يکی اين طرف ديوار و آن يکی آن سو. يادم آمد اين دو نفر چه لطفی به خانواده​ام داشتند سر ماجرای کذايی...ژيلا چند سال پيش يک کتاب نوشت در باره روزنامه​نگاران ايراني، من هم جزو سوژه​هايش بودم. ژیلا از زمان روزنامه همشهری همکارم بود و در انتخابات دوم خرداد، چنان میرسلیم را پیچاند که حد ندارد. آن روز که رفته بود فرهنسرای ارسباران، گفته بود فرهنگیان نباید از کسی حمایت کنند، یا چیزی در همین مضمون، و ژیلا هم پرسیده بود خب قصابان و سالالمبور فروشان و بازاریان می​توانند، ولی اهل فرهنگ نه؟ بهمن، مرد گردن کلفت دل​نازک دوست داشتنی تحریریه همشهری بود و بعدها جاهای دیگر. چند جا همکار بودیم. از آن خوزستانی​ها خونگرم، کلی هم جوک در آستینش بود.

دستگیری زنان حاضر در تجمع، نشانگر پایین آمدن آستانه تحمل حاکمیت است. اگر ماجرای معلمین هم جدی​تر شود، بعید نمی​دانم چند نفر را آن وسط نشانه گذاری کنند برای بعد تا خدمت​شان برسند.

دیروز هم که هاشمی نیشش را به احمدی​نژاد زد، کاش وبلاگ می​نوشت! گفت با این بودجه ریدمان کرده​اند به هر چه بودجه نویسی. الان فرهاد رهبر خیالش راحت است که مسوولیتی ندارد. مجید انصاری هم که گفت دولت با سیاست تثبیت قیمت​هایش ۳۰ میلیارد دلار ضربه به اقتصاد مملکت زده. مبارک است.

دیروز به خاطر فشار زیاد کار دیر رسیدم کانه، خوابم هم نمی برد، گفتم بروم ببینم ساختمان جدید چه جوری است، رفتم و رخت شورخانه​اش را یافتم، باید ۷۵ سنت خرج هر بار راه انداختن ماشین بکنی، و ۵۰ سنت هم خرج خشک کن. یک اتاق مطالعه هم گذاشته اند برای گذر زمان ...که تا رخت​هایت کشک می​شود، یک کمی با سواد شوی!

آخر سر هم می​خواستم با دوچرخه بروم سر کلاس، غافل از تغییر ناگهانی هوا! چنان یخی زدم که نگو! سوزی می​آمد به روز رسوایی.
الان هم دارم از یک ساعت استراحت سر کار به نحو احسن استفاده می کنم و درس نمی​خوانم!

صبح هم باید بروم دندان​ فاسد شدنی​ام را روکش کنند. واویلا هزینه! البته دکترم خیلی با انصاف است، ولی به هر حال برای من خسیس که بیمه فقط ۵۰ درصد هزینه را تقبل می کند هم هزینه است دیگر. خوشبختانه نباید با دهان بی​حس صدای کلاغ در بیاورم!

Labels: