الف: بندگان قدرت
يکی از اصول روزنامهنگاري، حتی برای خدمت به کشور، عدم همکاری با قدرت است. روزنامهنگار ناظر قدرت است، نه بنده جيره و بی مواجب، و در مواقعی بنده باجيره و مواجب آن. چندی پيش يکی از استادانمان مثالی آورد از سردبيری که سالها همکار پليس فدرال بوده است و حتی خدمات بسياری به کشور کرده، ولی به مجردی که معلوم شد همکار قدرت بوده، از دايره رفقای مطبوعاتی حذفش کردند.
همکاری گاه میتواند در نوشتن متناسب با ديدگاه مقامهای امنيتی شکل گيرد يا در پستترين حد، يعنی خبرچينی و فراهم کردن فضا برای پرونده سازی متبلور شود.
همکاران دستگاههای اطلاعاتی در دنیا، یا میدانند همکار هستند یا نمیدانند، و در مواردی خودشان را به نادانی میزنند. کافی است سه بار بازجویی شده باشید و یادداشتهای بعضی از کسانی که احتمالا محرم راز شما هم بودهاند را جلویتان گذاشته باشند. از راحتی دوستان در نحوه نگارش و خط نخورده بودن و نظم فکری میتوانید اندکی فرق بین نوشتن اجباری و غیر اجباری را متوجه شوید. بعضی وقتها میفهمید که انگار معلم برای شاگرد دیکتهای گفته و طرف میخواسته به نهوی از نوشتن زورکی امتناع کند، آنقدر غلط توی املایش دارد که باور نکردنی است!
اگر کسی به زور مجبور به تکنویسی علیه کسی شود، قابل درک است، بسیاری از همکارانت بعدها برایت میگویند که چه چیزی علیه تو نوشتهاند و احتمالا به آنها دیکته شده، و تصادفا در اکثر موارد به نکات مشابهی پی میبری. ولی اختیاری کار کردن برای کسب منافع بیشتر واقعا جای سوال دارد. به عنوان مثال اگر از چند نفر از دوستانتان یک سوال مشترک در باره شما پرسیده باشند، میتوانید ساختار پرونده و اتهامهایی که بعدها با آنها روبرو خواهید شد را حدس بزنید.
به طور کلي، کسانی که به خاطر منافع شخصي، انتقام، طمع و هر چیز دیگری اقدام به پروندهسازی يا کمک به دستگاههای امنيتی هر کشوری می کنند، نه میتوانند روزنامهنگار بمانند و نه ادعايی در اين باب داشته باشند. خواه ناخواه اين امر با نقد ديدگاه و آثار روزنامهنگاران ديگر فرق می کند. نقد اگر فاقد "قضاوت" و "حکم راندن" و "برچسب زدن" باشد، طبيعتا با حمله شخصی و انتقامی متفاوت است. متاسفانه در مکتب روزنامهنگاری ايراني، فراموش میکنيم که در جايگاه قضاوت ننشستهايم و دادستان نيستيم. ستاندن داد مردم از قدرت وظيفه ماست، اگر به اصل "وفاداری به شهروندان" وفادار باشيم.
ب: همکاران بخشی از قدرت
در سالهای قبل از ۷۷-۷۹، بسیاری از نوشتههای جستجوگرانه در امور امنیتی، توانست نگاه جدیدی در خوانندگان ایجاد کند که ساختار امنیتی چگونه عمل کرده است، ولی وقتی ارتباطات امنیتی بخشهای دیگر را با نویسندگان بررسی میکنی، میبینی یک جای کار ایراد داشته. ما معمولا یک طرف داستان را میشنویم و میخوانیم، ولی نمیدانیم عملکرد طرف دیگر چگونه بوده است؟ آیا میدانیم "خوب"های این طرفی در سالهای قبل از کنار گذاشته شدن از دستگاه امنیتی چگونه عمل کردهاند؟ آیا نسبت به نویسندگان، هنرمندان و فعالان سیاسی رفتاری در خور داشتهاند یا نه؟ به عنوان مثال نویسندهای در یادداشتی در یکی از روزنامههای دوم خردادی، اشارهای کرده بود به رفتار خشن رئیس حراست وزارت ارشاد دوران خاتمی با "غیر خودیها". این رئیس حراست "خشن" در سالهای بعد از دوم خرداد جزو اصلاح طلبان بود و کارفرمای چند پروژه مطبوعاتی و اقتصادی و در عین حال معاون یکی از وزرای اقتصادی.
یکی از سوالاتی که قصد داشتم از اکبر گنجی بپرسم که خوشبختانه به موقع از دسترس خارج شد، این بود که میدانسته رفتار جماعت اطلاعاتی که بعدها دوم خردادی شده اند در سال های مدیریتشان چگونه بوده است؟ آیا قصد داشته در ادامه نوشتههای افشاگرانهاش به آنها نیز بپردازد و فضا را بگشاید، اگر چنین میکرد آیا دیگر جایی در صبح امروز داشت؟ به هر حال میتوان کار گنجی را هم از این دریچه بررسی کرد که افشاگریهای موثر او بعد از قتلهای زنجیرهای تاثیر زیادی در تغییر روش بعضیها داشته، ولی آیا کار او در جهت منافع بخشی از قدرت قابل تفسیر نیست؟ به عبارتی بعضی نوشتههای او و گزارشهای صبح امروز فضا را برای یک گروه بازتر نکرد تا گروه دیگر و یا حتی آدمهای خنثی را پس بزند؟ نقش یک آدم قدرتمند امنیتی سابق مثل حجاریان و اقمارش در این میان چه بوده؟ میتوان سوال کرد، ولی این ما نیستیم که باید حکم برانیم.
ج: همکاران دستگاههای امنیتی در دیگر کشورها
الان دارم روی گزارشی رادیویی کار می کنم که بحث اصلیاش خطای روزنامهنگاران کانادایی در همکاری با دستگاههای امنیتی این کشور بوده است و مشکلاتی که برای بعضی شهروندان با استفاده از منابع "بینام و مطلع" ایجاد کردهاند. شاید آنها خیال می کردند دارند اطلاعات را از آدم "خوب"ها میگیرند، ولی بعدها معلوم شده مسیر این گرفتن اطلاعات به چه منظوری بوده است.
گزارش دیگری که بعدها روی آن کار خواهم کرد، البته برای رسانههای کانادایی، نحوه همکاری گروه اندکی از روزنامهنگاران جهان سومی با دستگاههای امنیتی و منافع و مضٌار آن است. چند نفر از دوستان آفریقاییام که در سالهایی تحت فشار بودهاند اطلاعات جالبی در این باب دارند. گرفتن دانستههای چینیها خیلی سخت است و اکثرا نمیخواهند نامی از آنها برده شود، ولی شاید تمرکز روی خاور میانه و آفریقا فعلا بد نباشد!
الان ۵۰ سال از ماجرای "مککارتی" میگذرد، و معلوم شده بعضی از جماعت اهل فرهنگ چگونه تحت فشار یا با اختیار به افبیآی کمک کرده اند. در موارد مختلف مشخص شده گرفتن اطلاعات پشت پرده توسط روزنامهنگاران، در جهت منافع قدرت یا خودشان بوده یا دفاع از حقوق مردم در برابر قدرت؟
الان روزنامهنگاری مثل باب وودوارد که باوجود ارتباط زیادش با محافل واشنگتن، توانست با حمایت سردبیرش و همکاری مثل برنستین، پایههای قدرت نیکسون را بلرزاند سربلند است و خبرنگاری مثل جودیت میلر نیویورک تایمز با اطلاعات نا سنجیدهای که از جماعت وابسته به کاخ سفید گرفت، و اطلاعاتش کاملا در خدمت بوش قدرت بود، سرافکنده. همینطور جولیت اونیل روزنامه آتاوا سیتیزن که نوشتههایش بر اساس اطلاعات و مدارک ناقص و هدفدار آر-سی-ام-پی بود تا ماهر عرار را از هستی ساقط کند.
Labels: روزنامهنگاری