یادداشت‌های نیک آهنگ
انتشار مطالب اين وبلاگ در کيهان و رسانه​های مشابه، حرام است
Wednesday, March 28, 2007
همکاران قدرت در رسانه​ها
الف: بندگان قدرت

يکی از اصول روزنامه​نگاري، حتی برای خدمت به کشور، عدم همکاری با قدرت است. روزنامه​نگار ناظر قدرت است، نه بنده جيره و بی مواجب، و در مواقعی بنده باجيره و مواجب آن. چندی پيش يکی از استادان​مان مثالی آورد از سردبيری که سال​ها همکار پليس فدرال بوده است و حتی خدمات بسياری به کشور کرده، ولی به مجردی که معلوم شد همکار قدرت بوده، از دايره رفقای مطبوعاتی حذفش کردند.

همکاری گاه می​تواند در نوشتن متناسب با ديدگاه مقام​های امنيتی شکل گيرد يا در پست​ترين حد، يعنی خبرچينی و فراهم کردن فضا برای پرونده سازی متبلور شود.

همکاران دستگاه​های اطلاعاتی در دنیا، یا می​دانند همکار هستند یا نمی​دانند، و در مواردی خودشان را به نادانی می​زنند. کافی است سه بار بازجویی شده باشید و یادداشت​های بعضی از کسانی که احتمالا محرم راز شما هم بوده​اند را جلوی​تان گذاشته باشند. از راحتی دوستان در نحوه نگارش و خط نخورده بودن و نظم فکری می​توانید اندکی فرق بین نوشتن اجباری و غیر اجباری را متوجه شوید. بعضی وقت​ها می​فهمید که انگار معلم برای شاگرد دیکته​ای گفته و طرف می​خواسته به نهوی از نوشتن زورکی امتناع کند، آنقدر غلط توی املایش دارد که باور نکردنی است!

اگر کسی به زور مجبور به تک​نویسی علیه کسی شود، قابل درک است، بسیاری از همکارانت بعدها برایت می​گویند که چه چیزی علیه تو نوشته​اند و احتمالا به آن​ها دیکته شده، و تصادفا در اکثر موارد به نکات مشابهی پی می​بری. ولی اختیاری کار کردن برای کسب منافع بیشتر واقعا جای سوال دارد. به عنوان مثال اگر از چند نفر از دوستان​تان یک سوال مشترک در باره شما پرسیده باشند، می​توانید ساختار پرونده و اتهام​هایی که بعدها با آنها روبرو خواهید شد را حدس بزنید.

به طور کلي، کسانی که به خاطر منافع شخصي، انتقام، طمع و هر چیز دیگری اقدام به پرونده​سازی يا کمک به دستگاه​های امنيتی هر کشوری می کنند، نه می​توانند روزنامه​نگار بمانند و نه ادعايی در اين باب داشته باشند. خواه ناخواه اين امر با نقد ديدگاه و آثار روزنامه​نگاران ديگر فرق می کند. نقد اگر فاقد "قضاوت" و "حکم راندن" و "برچسب زدن" باشد، طبيعتا با حمله شخصی و انتقامی متفاوت است. متاسفانه در مکتب روزنامه​نگاری ايراني، فراموش می​کنيم که در جايگاه قضاوت ننشسته​ايم و دادستان نيستيم. ستاندن داد مردم از قدرت وظيفه ماست، اگر به اصل "وفاداری به شهروندان" وفادار باشيم.

ب: همکاران بخشی از قدرت

در سال​های قبل از ۷۷-۷۹، بسیاری از نوشته​های جستجوگرانه در امور امنیتی، توانست نگاه جدیدی در خوانندگان ایجاد کند که ساختار امنیتی چگونه عمل کرده است، ولی وقتی ارتباطات امنیتی بخش​های دیگر را با نویسندگان بررسی می​کنی، می​بینی یک جای کار ایراد داشته. ما معمولا یک طرف داستان را می​شنویم و می​خوانیم، ولی نمی​دانیم عملکرد طرف دیگر چگونه بوده است؟ آیا می​دانیم "خوب​"های این طرفی در سال​های قبل از کنار گذاشته شدن از دستگاه امنیتی چگونه عمل کرده​اند؟ آیا نسبت به نویسندگان، هنرمندان و فعالان سیاسی رفتاری در خور داشته​اند یا نه؟ به عنوان مثال نویسنده​ای در یادداشتی در یکی از روزنامه​های دوم خردادی، اشاره​ای کرده بود به رفتار خشن رئیس حراست وزارت ارشاد دوران خاتمی با "غیر خودی​ها". این رئیس حراست "خشن" در سال​های بعد از دوم خرداد جزو اصلاح طلبان بود و کارفرمای چند پروژه مطبوعاتی و اقتصادی و در عین حال معاون یکی از وزرای اقتصادی.

یکی از سوالاتی که قصد داشتم از اکبر گنجی بپرسم که خوشبختانه به موقع از دسترس خارج شد، این بود که می​دانسته رفتار جماعت اطلاعاتی که بعدها دوم خردادی شده اند در سال های مدیریت​شان چگونه بوده است؟ آیا قصد داشته در ادامه نوشته​های افشاگرانه​اش به آنها نیز بپردازد و فضا را بگشاید، اگر چنین می​کرد آیا دیگر جایی در صبح امروز داشت؟ به هر حال می​توان کار گنجی را هم از این دریچه بررسی کرد که افشا​گری​های موثر او بعد از قتل​های زنجیره​ای تاثیر زیادی در تغییر روش بعضی​ها داشته، ولی آیا کار او در جهت منافع بخشی از قدرت قابل تفسیر نیست؟ به عبارتی بعضی نوشته​های او و گزارش​های صبح امروز فضا را برای یک گروه بازتر نکرد تا گروه دیگر و یا حتی آدم​های خنثی را پس بزند؟ نقش یک آدم قدرتمند امنیتی سابق مثل حجاریان و اقمارش در این میان چه بوده؟ می​توان سوال کرد، ولی این ما نیستیم که باید حکم برانیم.

ج: همکاران دستگاه​های امنیتی در دیگر کشورها

الان دارم روی گزارشی رادیویی کار می کنم که بحث اصلی​اش خطای روزنامه​نگاران کانادایی در همکاری با دستگاه​های امنیتی این کشور بوده است و مشکلاتی که برای بعضی شهروندان با استفاده از منابع "بی​نام و مطلع" ایجاد کرده​اند. شاید آنها خیال می کردند دارند اطلاعات را از آدم "خوب"ها می​گیرند، ولی بعدها معلوم شده مسیر این گرفتن اطلاعات به چه منظوری بوده است.
گزارش دیگری که بعدها روی آن کار خواهم کرد، البته برای رسانه​های کانادایی، نحوه همکاری گروه اندکی از روزنامه​نگاران جهان سومی با دستگاه​های امنیتی و منافع و مضٌار آن است. چند نفر از دوستان آفریقایی​ام که در سال​هایی تحت فشار بوده​اند اطلاعات جالبی در این باب دارند. گرفتن دانسته​های چینی​ها خیلی سخت است و اکثرا نمی​خواهند نامی از آنها برده شود، ولی شاید تمرکز روی خاور میانه و آفریقا فعلا بد نباشد!

الان ۵۰ سال از ماجرای "مک​کارتی" می​گذرد، و معلوم شده بعضی از جماعت اهل فرهنگ چگونه تحت فشار یا با اختیار به اف​بی​آی کمک کرده اند. در موارد مختلف مشخص شده گرفتن اطلاعات پشت پرده توسط روزنامه​نگاران، در جهت منافع قدرت یا خودشان بوده یا دفاع از حقوق مردم در برابر قدرت؟

الان روزنامه​نگاری مثل باب وودوارد که باوجود ارتباط زیادش با محافل واشنگتن، توانست با حمایت سردبیرش و همکاری مثل برنستین، پایه​های قدرت نیکسون را بلرزاند سربلند است و خبرنگاری مثل جودیت میلر نیویورک تایمز با اطلاعات نا سنجیده​ای که از جماعت وابسته به کاخ سفید گرفت، و اطلاعاتش کاملا در خدمت بوش قدرت بود، سرافکنده. همینطور جولیت اونیل روزنامه آتاوا سیتیزن که نوشته​هایش بر اساس اطلاعات و مدارک ناقص و هدف​دار آر-سی-ام-پی بود تا ماهر عرار را از هستی ساقط کند.

Labels: