امشب رفتم و کلی لباس شستم، بعد آمدم شروع کنم اطو کردن شلوارها و پيراهنها که خندهام گرفت!
ياد بستهبندی لباس مردم و رسيدن به کار مشتریهای خشکشويی افتادم. عجب روزگاری بود!
به هر حال فهميدم که در اين يک کار استعداد زيادی ندارم! وای به وقتی که میخواهی شلوار مخمل کبريتی را اطو کنی ...حالا خوشبختانه بخشی از زحمت تو را خشک کن کم میکند، ولی به هر حال با شلوارهای پرچين و چروک چه خواهی کرد؟
حالا هم نشستهام و دارم نرمافزار دانلود میکنم! ماشالله سرعت "يو-تورنت"! فتوشاپ با سرعت ۱۷۱ کيلو بايت بر ثانيه! چشم نزنيد حالا!!
می خواهم اگر فرصت شد چند تا نرم افزار درست و حسابی بريزم روی اين يکی دستگاه شايد با ما رفيق شد!
سردرد لعنتی هم امان مبارک ما را همچنان بریده...اگر الان هم نزنم توی سر خودم و بخوابم، دیگر خوابم نمیبرد! فعلا با اجازه!
Labels: پراکنده